اي قاسم جوانم
بنگر كه نيمه جانم
(امون اي دل)2 از غربت و يتيمي
***
اي ماه نوجوانم
اي نور ديدگانم
آه از غروب تلخ تو
اي جلوة سپيده
قلبم به خون نشسته و
جونم به لب رسيده
گرد و غبار رو تنت
روي دلم، يه كوه غم ميزاره
آواي يا عّماي تو، میاد ولی
صدات رمق نداره
بارون تيغ و نيزه
روي تنت نشسته
با ياد تير و تابوت
بازم دلم شكسته
(امون اي دل)2 از غربت و يتيمي
***
جسم تو پر جراحت
درد تو بينهايت
ماهي ولي، رو چهرة، تو ابر خاك و خونه
از نعل اسبا رو تنت، داري هزار نشونه
روي زمينه غرقه خون پا ميكشي
آه اين بلا، عظيمه
هر چيزي از شمشير و تير و نعل و سنگ
تو كشتنت سهيمه
خون نالههاي آهت
دل منو سوزونده
يه استخون سالم
توي تنت نمونده
(امون اي دل)2 از غربت و يتيمي
شب ششم محرم 91...واحد سنگین...خوانده شده توسط برادر بهمن مهدوی