بهار قلب من اذان بگو، مؤذن حرم اذان بگو
تمام حاصلم اذان بگو، علي اكبرم اذان بگو
اللهاكبر، اين صدا، صداي اذان است يا شهادتين است
اين تن شهيد پيمبر، يا پسرِ حسين است
رو دامن خشك صحرا، رودي پراز خونه
كهاز چشمام روونه
وقتي با چشمام ميبينم، مركب، تنت رو
روي خاكا ميكشونه
تو قتلگاه خونينت عمر من سراومد
تو دست و پا زدي و از دستم، كاري بر نيومد
پسرم، عمه ميميره،پاشو بريم خيمه
بابا دستاتو ميگيره، پاشو بريم خيمه
عليابن حسين ابنعلي
***
شبيه مادرم زهرا شدي
شبيه يك عقاب نيمهجان
به وسعت همه صحرا شدي
اللهاكبر، اين چه حالتیست كه وقتي
ميزنم صدايت
ميتپد به روي دل خاك، قطعه قطعههايت
شكسته پيش نگاهم، سرو، بلندي كه
عصاي پيريام بود
كجا برم بعد چشمات، چشمي كه شهلاي
شب دلگيريام بود
نفس كشيدن شد بابا بعد تو چه مشكل
گرفته راه نفسهامو خندههاي قاتل
آبرو بخر باباجون، پاشو بريم خيمه
منو هم ببر بابا جون،پاشو بريم خيمه
پسرم، عمّه ميميره، پاشو بريم خيمه
بابا دستات ميگيره، پاشو بريم خيمه
***
ببين علی كه شيون ميكند، چگونه عمة صبور تو
سر همه پر از خاك عزاست
حتي عموي پرغرور تو
اللهاكبر، اين چه سرنوشت عجيبيست
آخر اين چه داغيست
از تو و تن تو فقط چند تك ستاره باقيست
بيايد كمك، اي جوونا، اينجا تو باغ من
پر از برگ خزونه
بياييد ببينيد، كه اينجا، اكبر
دلاتونو به آتيش ميكشونه
براي درد بيدرمونم دوا بياريد
براي تشييع اين پيكر، عبا، بياريد
پسرم، غنچهها مُردن، پاشو بريم خيمه
جوونا، عبا اوردن، پاشو بريم خيمه