بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟
فقط برای نمازی کنار بابا باش
هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده ...
نسیم هم بدنت را به دست می گیرد
شبیه مشت پری که در آشیان مانده
شدی شبیه اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده
حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست
دوباره میشمرم چند استخوان مانده
قرار نیست پدر جان دهد کنار پسر
هنوز نوبت گودال و ... ساربان مانده
قرار نیست فقط عمه ات بماند و من
ببینی اش که میان حرامیان مانده
کمی به روی سرم باشد و میان حرم
که چند دختر نوپا به کاروان مانده
بدون تو بِدَود چند بار تا گودال
ببیندم که نگاهم به آسمان مانده
کمان حرمله تیری به سینه ام زده است
به چند جا اثر نیزه ی سنان مانده
نشسته شمر و عرق می چکد ز پیشانیش
برای ضربه ی آخر نفس زنان مانده