loading...
کبوتران حرم عشق
سایت اختصاصی برادر بهمن مهدوی افتتاح شد...

سایت شخصی برادر بهمن مهدوی افتتاح شد

نویسنده 90 درصد مطالب این سایت خود آقای مهدوی می باشد و بهانه ای مناسب برای این است که شما بتوانید به طور مستقیم با این مداح اهل بیت که هم مداح و هم شاعر و هم سبک ساز می باشد ارتباط داشته باشید و با او صحبت کنید و خواسته های خود را با این نوکر خوش رفتار در میان بگذارید

سایت اختصاصی برادر بهمن مهدوی:www.bahmanmahdavi.ir

التماس دعا

محفل پر فیض روضه

محفل پرفیض روضه

با حضور:حاج رحمان نوازنی و برادربهمن مهدوی و سایر ذاکران آل الله

زمان:سه شنبه ،یازدهم تیر ماه،همزمان با نماز مغرب و عشا

مکان:کرج-خ چالوس-منطقه یک-خ مطهری-انتهای خ ستارخان-بالاتر از پله ها سمت راست-پلاک 137-منزل برادر بهمن مهدوی

کلب العباس(ع) بازدید : 49 دوشنبه 26 فروردین 1392 نظرات (0)

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

ماه عزای فاطمه روح محرم است

در فاطمیه از دل وجان گریه میکنیم

همراه با امام زمان گریه می کنیم

در فاطمیه رنگ جگر سرخ تر شود

آتشفشان غیرت ما شعله ور شود

شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود

وقتی که حرف کوچه و دیوار می شود

لعنت به آنکه پایگذار سقیفه شد

لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد

لعنت بر آنکه برتن اسلام خرقه کرد

این قوم متحد شده را فرقه فرقه کرد

ما هم کلام منکر حیدر نمی شویم

با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم

ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

کلب العباس(ع) بازدید : 56 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (1)

بي تب و تابِ خسته حالي بود

سخت گيرِ شكسته بالي بود

چادرش بينِ كوچه پا خور شد

بسكه از غم، قَدش هلالي بود

مسجد و منبرِ رسول الله

جايِ بابا چقدر خالي بود

از دل آهي كشيد با گريه

خطبه هايش همه سؤالي بود
نفسش بارِ لخته­ي خون داشت

سوزِ آهش در آن حوالي بود

خطبه اش جاودانه بر مي گشت

با قَباله به خانه بر مي گشت

آه ظلمِ سقيفه بي حدّ شد

راه كوچه به آينه سدّ شد

همه­ي نور و چنگِ تاريكي

اتفاقي كه بابِ خواهد شد

ضربِ دستِ چپش زبانزد بود

زدنِ سيلي اش زبانزد شد

هر قَدَر روي پا پريدم باز

دستِ سنگينش از سرم ردّ شد

بعد از آن راهِ خانه تا مسجد

طول يك خطِ سُرخِ ممتد شد

آنقدر به غرورِ من بر خورد

حسنش كاش از غمش مي مُرد

چه بگويم كه زار و مضطر گشت

قد كمان بود و قد كمان تر گشت

در مسيرِ عبورِ عابرها

ريخت نيلوفري كه پرپر گشت

فَرَفَسَها بِرِجله، اي واي

آنقدر دور خويش مادر گشت

پاره هاي قَباله اش را ريخت

آنكه تنديسِ بغضِ حيدرگشت

هر قدم چشمِ او سياهي رفت

وسطِ كوچه موقعِ برگشت

زخم هايش دوباره سر وا كرد

مرگِ خود از خدا تمنا كرد

کلب العباس(ع) بازدید : 38 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام

زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی

داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟

دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم

با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم

با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت

با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت

این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد

حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد

زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند

باید کمک کنم، کمرت درد می کند

آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن

فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن

تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد

دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد

ازدست تو، به آه شکایت بیاورم

نگذاشتی طبیب برایت بیاورم

با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم

راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم

جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم

دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم

جارو نکش! که عطربهشت ست می بری

روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری

باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست

ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست

گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...

فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....

آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی

خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی

زهرا به جای نان، غم ما را درست کن

حلوای ختم شیرخدا را درست کن

مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری

دست شکسته جانب دستاس می بری

جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت

شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت

شُستی تن حسین وحسن با کدام دست؟

آماده کرده ای تو کفن با کدام دست

حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه

ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه

حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین

خونابه های پیرهنت ناله زد حسین

کلب العباس(ع) بازدید : 39 یکشنبه 18 فروردین 1392 نظرات (0)

هی بال بال می زند این روز آخری
گشته هوای خانه مادر کبوتری
آغوش باز کرده به دنبال بچه هاست
گل کرده باز در دلش احساس مادری
دست شکسته اش که به کاری نمی رود
مشغول بچه ها شده با دست دیگری
پا شد که باغ پیرهنش را بشوید از
گل های زخم خورده ایام بستری
گاهی میان گریه خود حرف می زد و
می گفت: آه... ای پدر! آیا دم دری!؟
اسپند دود میکند اسما برای او
کوری زخم چشم مدینه تو بهتری
اسما غروب شد دل خانم گرفته است
باید لباس رفتن او را بیاوری

کلب العباس(ع) بازدید : 42 یکشنبه 18 فروردین 1392 نظرات (0)

هر چند بر وفاي دل فضه شك نداشت
بانوي خانه بود و نياز كمك نداشت
نان پخته بود تا كه نگويند فاطمه
دستش براي مردم دنيا نمك نداشت
پيش تنور صورت او سرخ تر كه شد
ديگر كسي به داغ گل سرخ شك نداشت
خم شد كه نان را بزند بر دل تنور
بغضش شكست ؛ صورت گلها كه چك نداشت
دستش به گريه رفت كه نان را درآورد
كاش استخوان بازوي خانم ترك نداشت
ناني براي سائل فرداي خويش پخت
با اينكه گندمي به حساب فدك نداشت

                                                                                  حاج رحمان نوازنی

کلب العباس(ع) بازدید : 50 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

گریه
بازم بهانه ایست برایت عزا کنیم
اندوه و اشک را،برایت بپا کنیم


چیزی به غیر گریه و ماتم نداشتیم
باید دوباره رخت سیاهی سوا کنیم
از بین آه واشک و غم و حزن و گریه ها
باید یکی یکی همگی را رها کنیم
مادر دعای من که به جایی نمیرسد
با بچه های خانه برایت دعا کنیم؟
این زخمهای بازو و پهلو و صورتت
درمان نمیشوند چگونه دوا کنیم؟
افسوس می خوریم نبودیم تا که ما
در را ز پیکر و بدن تو جدا کنیم
ای کاش از برای کمک کردن تو ما
می شد که چند نفری را صدا کنیم
اصلا برای حزن و غم و گریه ی زیاد
خوب است آخرش سفر کربلا کنیم
آنجا که می زدند همه با هرچه داشتند
گریه برای ذبح شدن از قفا کنیم
گریه برای غارت معجر کنیم و بعد
گریه برای سیلی و شلاق ها کنیم
از درد گوش پاره همه گریه می کنند
گریه برای داغ غم سرجدا کنیم
زینب کجا و کوچه و بازار شامیان
زینب کجا و بزم شراب حرامیان

این شعر رو آقای مهدوی گفته اند که در هیات غوغا کرد

کلب العباس(ع) بازدید : 39 شنبه 10 فروردین 1392 نظرات (0)

شاعر برادر بهمن مهدوی
شاهکار آقای مهدوی به بیان تعداد زیادی از شعر شناسان


از آن زمان که قلم را به دست خود دادم
به سوی شهر پیمبر مدینه می آیم
غمی تمام وجودم به درد آورده
و از به جای نفس آه سرد آورده
دلم برای مدینه عجیب می گیرد
دلم برای غم یک غریب می گیرد
و حس من که همیشه درست می گوید
نهال غم به وجودم چه زود می روید
منم مسافر خسته به راه می افتم
و باز در وسط ره به آه می افتم
عجب چه جای عجیبی چقدر غم دارم
عجب هوای غریبی چقدر غم دارم
و حس من که همیشه درست می گوید
از آن زمان که به حالا که دود می بوید
سلا مرد مسلمان مدینه اینجا نیست؟
و کوی حیدر و سلمان مدینه اینجا نیست؟
برای دیدن لیلای خود سفر کردم
و جامه ی غم و اندوه را به سر کردم
شنیدم اینکه به من گفت ای مسافر ما
مدینه شهر پیمبر درست در اینجا
و گفت در پی دیدار حیدروزهرا
بگرد مثل کبوتر به هر طرف هرجا
دویدم از پی پیدا نمودن لیلی
به شوق دوست زمین خورده ام ولی خیلی
به شوق دیدن حیدر و یار او زهرا
به ناگهان شده ام خشک بی کس و تنها
عجب هوای عجیبی چه کوچه ی تنگی
چقدر ریگ و کلوخ و چه تکه ی سنگی
ولی فقط به همین نیست کوچه ای تنگ است
به خاک کوچه نگاه کن که سرخ خون رنگ است
و رد خون زمین را گرفتم و دیدم
میان کوچه قباله چو بید لرزیدم
و باز در پی آن رد خون دویدم تا
دوباره خشک شدم تا که دیدمش درجا
اگر علیست چرا بر دلش غمی دارد؟
اگر علیست چرا قامت خمی دارد؟
اگر علیست چرا آه را نفس کرده؟
چرا برای خودش زندگی قفس کرده؟
تمام حرف های من فدای یک اما
خداکند که غم او نباشد از زهرا
رسیدم از پس این کوچه های تنهایی
سلام حضرت مولا که شاه غمهایی
سلام حضرت مولا چه آمده سرتان
چقدر خونی و خاکیست کوچه و درتان
و بعد خاتمه ی حرف های من حضرت
جواب داد سلامم به آه با حسرت
بگفت با غم و اندوه این همه دوده
برای سوختن درب خانه ام بوده
ببین تو رد طنابی که دست من را بست
غرور گل پسرم در میان کوچه شکست
خداروشکر ندیدی که گوشواره شکست
به روی صورت زهرا نشانه ی یک دست
ببین که پهلوی اورا شکست دراینجا
بیا به داخل خانه عیادت زهرا
ولی نیا که بینی که دیدنش سخت است
چنان به پهلوی اوزد خیال او تخت است
اگر برای غم و گریه داغ سنگین است
برای اهل تشیع بزرگتر این است
که یست روز غمی همچنان به روز حسین
همان که  گفت پیمبر تویی،تو نور دوعین
بمیرم آه حسینم که بی کس و تنهاست
به روی حنجر او رد خنجری پیداست
گلو نمیبرد و ناگهان ز جا برخواست
به پشت ضربه زد و خواهرش دگر تنهاست
حسین رفت و ربدند ز راس او سربند
به فکر بردن سوغات و فکر گردنبند
و بعد چادر خونی و معحر پاره
حراج مردم شام است چند گوشواره

 

این شعرو خود آقای مهدوی در اسفند 91 گفته اند که در فاطمیه اول غوغا کرد

کلب العباس(ع) بازدید : 64 یکشنبه 04 فروردین 1392 نظرات (0)

آسمان سخت گرفت و پرِ پروانه شکست

عرش حق خورد زمین حُرمت ریحانه شکست

مو پریشانیِ زینب که به سامان نرسد

بود دستی که به موی سر او شانه شکست

مردم کوفه نبردند ز غیرت بویی

آشنا بود به کوچه ، دل بیگانه شکست

بین دیوار و درِ خانه چو مادر را دید

بغض پنهان شده ی کودک دُردانه شکست

پشت در بود گل و با لگدی آن گلچین

تا توان داشت به در زد که درِ خانه شکست

ضربه ی خصم یکی بود ولی طوری زد

گوشوار از دو طرف ریخت غریبانه شکست

بین آن کوچه چه رخ داد ندیدیم اما ؟

زیر سنگینی آن غم قد مردانه شکست

پشت در قد تو و قد سه ساله زهرا . . .

در کنار سر باباش به ویرانه شکست

کلب العباس(ع) بازدید : 51 یکشنبه 04 فروردین 1392 نظرات (0)

وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد

چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد

ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ

محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد

تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست

داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت قاره شد

گفتم، گفت زود سند را بده به من

گفتم، بعد از آن که ستم بی شماره شد

با پنجه وسعت فدک اش را وجب گرفت

سیلی برای غصب فلک راه چاره شد

گفتند مست بود و صدایی نمی شنید

آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد

پا زد که بارِ شیشه ی آنرا بیفکند

اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره شد

چادر به پای مادر سادات گیر کرد

افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد

گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن

پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد

کلب العباس(ع) بازدید : 48 چهارشنبه 30 اسفند 1391 نظرات (0)

ای آسمان عاطفه ؛پرواز بی کران

بعد از تو ناتوان شده بال کبوتران

خیر النسایی و به خودت می شناسمت

دنیا نداشت غیر خودت از تو بهتران

دینم حرام اگر که به غیر تو رو کنم

تو مال ما بهشت خدا مال دیگران

شایسته است بعد بیابان نشینی ات

گوشه نشین شوند تمام پیامبران

دستش شکسته باد هر آنکه تو را شکست

نانش حرام باد هر آنکه تو را در آن.....

....کوچه فقط به خاطر یک قطعه خاک زد

باید از این به بعد بمیرند نوکران

این روزها که حرمت رویت شکسته شد

خوب است گوشواره درآرند مادران

اینها تو را زدند ... غرور علی شکست

آری شکستنی است غرور دلاوران

بعد از تو احترام ندارد قبیله ات

مادر که رفت وای بر احوال دختران

کلب العباس(ع) بازدید : 34 چهارشنبه 30 اسفند 1391 نظرات (0)

افتادن و پرپر زدنم دست خودم نیست

شب تا به سحر سوختنم دست خودم نیست

آخر چه کنم لاغریِ زود رَسَم را

پیری و شکسته شدنم دست خودم نیست

دستم دو سه ماه است نخورده است به کاری

انگار کنار بدنم دست خودم نیست

این موی سپید پسرم قلب مرا سوخت

شرمندگیم از حسنم دست خودم نیست

اَسما کمکم کرد که آرام بیفتم

افتادن و برخاستنم دست خودم نیست

هر بازدَمی باز کند زخم تنم را

خونی شدن پیروهنم دست خودم نیست

از درد شدید است مرا ضعف گرفته

اینقدر عرق ریختنم دست خودم نیست

از عاطفه ی مادریم خُرده مگیرید

گریه به گلِ بی کفنم دست خودم نیست

کلب العباس(ع) بازدید : 38 سه شنبه 29 اسفند 1391 نظرات (0)

همین که شعله به پای تو بی امان پیچید

صدای ناله ی تو بین آسمان پیچید

نفس نفس زدنت پشت در عذابم داد

نسیم سوختنت سمت بی کران پیچید

به روی صورت تو شعله چنگ می انداخت

نهال بودی در ناله ات خزان پیچید

بنا نبود که در سمت پهلویت برود

ولی بسوی تو با لگد چنان پیچید ...

میان سینه ی تو میخ ، فاصله انداخت

میان پهلوی تو دردِ استخوان پیچید

چنان زدند که از روی شاخه بار افتاد

لگد به روی سرت خورد و ناگهان پیچید

همین که زیر در خانه گیر افتادی

بسوی خانه ی من پای دشمنان پیچید

تو آن وقار نبودی که بر زمین بخوری

گمان کنم وسط کوچه پایتان پیچید

نشد برای تو کاری کنم فقط سلمان

تو را میان عبایم در آن میان پیچید

کلب العباس(ع) بازدید : 46 پنجشنبه 24 اسفند 1391 نظرات (0)

عزیز من چه شده دست بر کمر داری

گذشته نیمه ای از شب هنوز بیداری؟

دوباره پیرهنت پر ز خون شده مادر

برای شستن این جامه درد سر داری

سه ماه گوشه این خانه بستری هستی

سه ماه می شود اما هنوز بیماری

اگر چه زخم تو را شسته ام ولی انگار

به باغ پیرهنت باز لاله می کاری

به یاد محسن خود باز می روی از حال

زیاد فکر نکن، مادرم نکن زاری

تن تو آب شده بی رمق شده اما

هنوز عین سپاه علی علمداری

همین که قوت قلب پدر شدی کافی ست

نیاز نیست بگیری به دوش خود باری

سه ماه می گذرد از اصابت مسمار

ولی دوباره از این زخم، خون شده جاری

کلب العباس(ع) بازدید : 39 پنجشنبه 24 اسفند 1391 نظرات (0)

از آتش کینه زود پرپر می شد

یک شاخه گل کبود پرپر می شد

پشت در خانه ی علی ... شمع نوشت:

 (پروانه میان دود پرپر می شد)

***

آماده شدند دل به دریا بزنند

با کینه به روی یاس ها پا بزنند

دست تو جدا نمی شد از دست علی

مجبور شدند بازویت را بزنند

***

تابوت، روانه ... می برندت مادر

بی عذر و بهانه ... می برندت مادر

آنقدر غریب بوده ای از خانه ...

... دارند شبانه می برندت مادر

کلب العباس(ع) بازدید : 43 دوشنبه 21 اسفند 1391 نظرات (0)

 

بادعاشق شده و آمده گیسو بوسی

پردرآورده در از شوق به پهلو بوسی

دست بر شانه ی دیوار گرفتی ٬ آتش

مثل پروانه جهید از عطش رو بوسی

دود برخاست که در پیش تو زانو بزند

حلقه زد ٬ حلقه ٬ در این حلقه گیسو بوسی

شانه ات خم شد و ناگاه زمین افتادی

خم شد از گوشه در ٬ "میخ "به زانو بوسی

آتش و باد ٬ در و میخ ٬ به هم پیچیدند

تا در آغوش تو افتند به بازو بوسی

بی شک از حضرت آیینه تاسی کردند

آتش و باد ٬در و میخ ٬ در این رو بوسی

کلب العباس(ع) بازدید : 37 شنبه 19 اسفند 1391 نظرات (0)

 

              يا زهرا (س)

وقتش رسید هم، سخنت را عوض کنی

هم خواهش رها شدنت را عوض کنی

 

لاغر شدی کفن دگر اندازه تو نیست

باید زمان پر زدنت را عوض کنی

 

پهلو عوض نکن تو که مجبور می شوی

وقت نماز پیرهنت راعوض کنی

 

دستت تکان نمی خورد اصلاً نیاز نیست

بادست خود لباس تنت را عوض کنی

 

باید که یا تحمل بی تابی حسين

یا جای بغچه ي کفنت را عوض کنی

 

باغ بنفشه شد به خدا غنچه تنت

مویم سفید می شود از راه رفتنت 

 

خیلی رعایت دل بی یار می کنی

داری مرا به خویش بدهکار می کنی

 

حتی هنوز هم که دگر بی نفس شدی

با این نفس نفس نفسم کار می کنی

 

پنهان نکن عزیز دلم بی دلیل نیست

تا می رسم تو روی به دیوار می کنی

 

باشد نگو فقط کمی آرام گریه کن

همسایه را دو مرتبه بیدار می کنی

 

نیلوفرم قدم به قدم زرد می شوی

پا می شوی دوباره کمر درد می شوی

 

شکرخدا که ظاهراً امروز بهتری

نان می پزی و دست به دستاس می بری

 

باشد قبول خوب شدی! جمله ای بگو

تا مطمئن شوم که ز پیشم نمی پری

 

دلتنگ دست های تو و موی زینبند

آئینه ها و شانه و سنجاق و روسری

 

این فاطمه که فاطمه این سه ماه نیست

حالا درست مثل زمان پیمبری

 

قد قامت صلات! زمان نماز شد

باید نماز را سر پا جا بیاوری

 

اما دوباره پای قیام تو پانشد

حتی قنوت نافله ات هم ادا نشد

کلب العباس(ع) بازدید : 43 پنجشنبه 17 اسفند 1391 نظرات (1)

 

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد

بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد

فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت

وقت افتادن او ايل و تباري افتاد

آنقدر ضربه ي پا خورد به در تا كه شكست

آنقدر شاخه تكان خورد كه باري افتاد

تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا

او کنارِ در و در نیز کناری افتاد

بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم

فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد

خواست تا زود خودش را برساند به علی

سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد

ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند

به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد

غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد

همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد

وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود

چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد

آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت

بعد ازان روز دگر رفت و کناری افتاد

کلب العباس(ع) بازدید : 35 پنجشنبه 17 اسفند 1391 نظرات (0)

 

 

به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت

نفسم آتش جانم شده یارب چه کنم؟

نفسم...آه نفس...آه نفس...آه گرفت...

نفسم هیچ ،بگوبا دل زینب چه کنم؟

***

دو ،سه ماهیست که یک شانه به مویش نزدم

چه کنم ؟دست خودم نیست که بیمارشدم

متوجه نشدم تا که رسیدم به حیاط

دیدم ازضرب لگد همدم مسمارشدم

***

همه دیدند که ما پشت درهستیم ولی...

جلوی چشم همه با لگد آزرد مرا

لگدو میخ و درو چوب به همکاری هم

پسرم را زتنم سرزده کردند جدا

***

بی هوا ضربه به من میزد واز شدت درد

من ومحسن پسرم ناله و فریاد زدیم

سپس ازسوزش ودرد نوک مسمار سه بار

بین آن آتش وخون ناله ی امداد زدیم

***

غم آن کوچه بماند که حسن دید مرا

به چه شکلی به زمین خوردم وحرفی نزدم

حسنم دید که از شدت سیلی عدو

زیر این چادر خود مُردم وحرفی نزدم

***

من از این درد بدن هیچ شکایت نکنم

تو خودت مطلع از حال پریشان منی

پیرهن دوخته شد ،پس متوجه شده ام

تو به فکر کفن کودک عریان منی

کلب العباس(ع) بازدید : 44 پنجشنبه 17 اسفند 1391 نظرات (0)

 

دیدند در هیاهوی به هم ریخته ات را

سوزاندن گیسوی به هم ریخته ات را

دیدی چه به روزِ رخ زیبای تو آورد

مخفی نکن این روی به هم ریخته ات را

در پشت در خانه من و فضه و مسمار

دیدیم تکاپوی به هم ریخته ات را

بی حوصله گشته حسن آخر چه کنم من

این کودک کم روی به هم ریخته ات را

از بازوی خود کار مکش فاطمه ول کن

این خانه و جاروی به هم ریخته ات را

کی خواسته نان از تو که دسداس گرفتی

زحمت نده بازوی به هم ریخته ات را

با هر نفسی لمس کند پیرهن تو

خونابه ی پهلوی به هم ریخته ات را

از سرخی روی تو به هم ریخته ام من

آرام نما شوی به هم ریخته ات را

کلب العباس(ع) بازدید : 44 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (0)

سپرده ام به کنیزان و هر چه نوکرتان

 که آینه نگذارند در برابرتان

که گیسوی تو یکی در میان پر از یاس است

  چه آمده است در این کنج خانه بر سرتان

شکسته ای و همین که به راه می افتی

صدای آینه می آید از سراسرتان

چه روی داده که حتی برای یک لحظه

عقب نمیرود از چهره معجرتان

نبینمت که به دیوار تکیه می آری

کنار چشمه چشم غریب همسرتان

کجاست شانه زدن ها که کار هر شب بود

به گیسوان نجیب دخترتان

خدا به خیر کند این نفس زدن هارا

که سخت می رسد از سینه تا به حنجرتان

ببین چگونه غرور شکسته ی مردی

نشسته پای نفس های رو به آخرتان

الا مسافر بی نام و نشان خدا

تو آن بدون مزاری و ما کبوترتان

کلب العباس(ع) بازدید : 44 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

 

یا حسن بن علی(ع)

مرحوم سید علی اکبر تبریزی از منبری های معروف می گوید:یک ماه رمضان به تبریز رفتم .تا شب 27 رمضان  نشد تا به امام حسن (ع) توسل پیدا کنم.آن شب بعد از منبر به خانه رفته و خوابیدم و در عالم رویا بی بی فاطمه (س) را دیدم به حضرت سلام کردم ولی حضرت با ناراحتی جواب مرا دادند گفتم بی بی جان من از خودم اطمینان دارم در نوکریم خیانت نکرده ام،صاف هستم،چرا جواب سلامم را اینگونه می دهید؟حضرت عرضه داشتند:مگر حسن پسر من نیست؟چرا شما در این شبهای مبارک از حسنم یاد نکردی؟مگر حسن پسرم نیست؟

درباره ما
Profile Pic
کبوتران حرم عشق پیگاه مداحی ها و اشعار برادر بهمن مهدوی می باشد. در ضمن این پایگاه پایگاه اختصاصی ایشان نمی باشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرتون بیشتر چی توسایت بذاریم تا رضایتتون بیشتر شه؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 219
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 62
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 96
  • باردید دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 96
  • بازدید ماه : 330
  • بازدید سال : 7,830
  • بازدید کلی : 39,286
  • هیات عاشقان قمر بنی هاشم

    سلام بر شما شیفتگان ارباب بی کفن امیدوارم از مطالب لذت ببرید

    هیات عاشقان قمر بنی هاشم(ع)

    سلام

    امیدوارم مطالب سایت براتون همون چیزی باشه که می خواین

    حتما حتما حتما حتما نظر بدین

    التماس دعا

    یا علی

    ارتباط با برادر بهمن مهدوی

    با سلام...

    برای ارتباط و هماهنگی مجالس خود با برادر بهمن مهدوی از شماره زیر استفاده کنید:

    09362242362

    یا از این آدرس ایمیل استفاده کنید:

    bahmanmahdavi16@yahoo.com

    بهتر است از پیامک استفاده کنید

    امیدوارم از نفس ایشان بهره مند شوید...

    یاعلی