آنقدر چكمه به پهلوش زدن نامردا
نيزه و تير به بازوش زدن نامردا
با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا
پنجه در طُره ی گيسوش زدن نامردا
مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد و فرياد كشيد
هر چه كه دور و برش بود به غارت بردن
شال سبزی كمرش بود به غارت بردن
حتی عمامه سرش بود به غارت بردن
آنطرف تر سپرش بود به غارت بردن
مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد وفرياد كشيد
پبش زينب سر او را به سنان زد سنان
با لگد بر دهنش خنده كنان زد سنان
سيلی بر زينب غمديده چنان زد سنان
غل و زنجير و طناب دست زنان سنان
مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد و فرياد كشيد
بر سر پيكر عريان حسين خنديدن
بر نواميس مسلمان حسين خنديدن
همه بر اشك يتيمان حسين خنديدن
لحظه خواندن قرآن حسين خنديدن
مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد و فرياد كشيد
ناله مادر او بين هياهو گم شد
معجر خواهر او بين هياهو گم شد
دزد انگشتر او بين هياهو گم شد
به خدا دختر او بين هياهو گم شد