در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونیکه خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خونجگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
نتوان نوشت قصة درد و مصیبتش
ور میتوان زغصه هزاران رساله کرد
زینب دردی معجر و آه از جگر کشید
کلئوم زد بسینه و از درد ناله کرد
هر خواهریکه بود روان کرد سیل خون
هر دختریکه بود پریشان کلاله کرد
یا رب به اهل بیت ندانم چسان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
امام حسن(ع)