عاقبت کی سر شود اين انتظار؟
بر دل شوريده باز آيد قرار
در فراقش باغ دل همچون خزان
لاله ها چون لاله های داغدار
شکوه سازم از غم هجران او
يا ز دست روزگار کج مدار
ديده را گفتم که اندر هجر او
مثل باران بهاری خون ببار
کی شب هجران من آخر شود
تا ببينيم روی خورشيد نگار؟
آمد اين پاسخ، مگر تنها تويی
در هوای ديدنش چشم انتظار؟