عمه جان این سر منور را
کمکم می کنی که بردارم
شامیان ای حرامیان دیدید
راست گفتم که من پدر دارم
**
ای پدر جان عجب دلی دارم
ای پدر جان عجب سری داری
گیسویم را به پات می ریزم
تا ببینی چه دختری داری
**
ای که جان سه ساله ات بابا
به نگاه تو بستگی دارد
گر به پای تو بر نمی خیزم
چند جایم شکستگی دارد
**
آیه های نجیب و کوتاهم
شبی از ناقه ها تنزل کرد
غنچه های شبیه آلاله
روی چین های دامنم گل کرد
**
دستی از پشت خیمه ها آمد
لا جرم راه چاره ام گم شد
درهیاهوی غارت خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
**
هر بلایی که بود یا می شد
به سر زینب تو آوردند
قاری من چرا نمی خوانی
چه به روز لب تو آوردند؟
**
چشمهای ستاره بارانم
مثل ابر بهار می بارد
من مهیای رفتنم اما ...
خواهرت را خدا نگه دارد!