loading...
کبوتران حرم عشق
سایت اختصاصی برادر بهمن مهدوی افتتاح شد...

سایت شخصی برادر بهمن مهدوی افتتاح شد

نویسنده 90 درصد مطالب این سایت خود آقای مهدوی می باشد و بهانه ای مناسب برای این است که شما بتوانید به طور مستقیم با این مداح اهل بیت که هم مداح و هم شاعر و هم سبک ساز می باشد ارتباط داشته باشید و با او صحبت کنید و خواسته های خود را با این نوکر خوش رفتار در میان بگذارید

سایت اختصاصی برادر بهمن مهدوی:www.bahmanmahdavi.ir

التماس دعا

محفل پر فیض روضه

محفل پرفیض روضه

با حضور:حاج رحمان نوازنی و برادربهمن مهدوی و سایر ذاکران آل الله

زمان:سه شنبه ،یازدهم تیر ماه،همزمان با نماز مغرب و عشا

مکان:کرج-خ چالوس-منطقه یک-خ مطهری-انتهای خ ستارخان-بالاتر از پله ها سمت راست-پلاک 137-منزل برادر بهمن مهدوی

کلب العباس(ع) بازدید : 264 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (0)

لطفت همیشه شامل حالمه(بسیار زیبا(شور))...برادر بهمن مهدوی...دانلود

تویی اون کسی که دل من شده...(بسیار زیبا(شور))...کربلایی حسن احمدخان...دانلود

شماره تماس با برادر بهمن مهدوی:09362242362


کلب العباس(ع) بازدید : 68 جمعه 07 تیر 1392 نظرات (0)

بسم رب الحسین(ع)

محفل پر فیض روضه

با حضور:حاج رحمان نوازنی و برادر بهمن مهدوی و سایر ذاکران آل الله

زمان:سه شنبه،یازدهم تیر ماه،همزمان با نماز مغرب و عشا

مکان:کرج-خ چالوس-منطقه یک-خ مطهری-انتهای خ ستارخان-بالا تر از پله ها سمت راست-پلاک 137 منزل برادر بهمن مهدوی

                  خاک قدم رقیه باشی عشق است          

                                                    زیر علم رقیه باشی عشق است

                  با مهدی صاحب الزمان از سر لطف

                                                   یک شب حرم رقیه باشی عشق است

شماره تماس با برادر بهمن مهدوی:09362242362

کلب العباس(ع) بازدید : 57 سه شنبه 04 تیر 1392 نظرات (0)

شعر مرثیه ای حضرت علی اکبر

شاعر:برادر بهمن مهدوی
اوج جوانیت شده آغاز رفتنت
اما تو می روی و منو اشک و دیدنت
احمد نرفت چون که هنوز اکبری که هست
افسوس میخورم که چه کم بود ماندنت
آخر تو می روی و منم می روم علی
آنوقت رفتی و پدرت دید رفتنت
اما خدا کند که نبینم که نیزه ها
چسبانده روی خاک زمین جسم و پیکرت
اینها که پست بودنشان بی نهایت است
آنقدر بد زدند که کردند پرپرت
حالا که تکه های تو چسبیده روی خاک
ای کاش ساده بود علی جمع کردنت
اما خلاصه ی همه ی حرف های من
بعد از شهادتت پدرت بود در برت
بعد از پسر که کار پدر سخت میشود
دشمن سر مرا به سر نیزه میزند

کلب العباس(ع) بازدید : 48 سه شنبه 04 تیر 1392 نظرات (0)

                                                  

تا که گردیدم آشنای سحر

شد دلم وادی صفای سحر

بین سجاده تربتم گِل شد

با نم اشک و گریه های سحر

دست خالی نمی رود هرگز

آن کسی که شده گدای سحر

تو امام شکسته دل هایی

صاحب سفرۀ عطای سحر

بوی وصل تو می کنم احساس

از نفس های جان فزای سحر

چشم امید ما گنه کاران

بوده بر سوز یک دعای سحر

ریشۀ مشکلات ما این است

دلمان نیست مبتلای سحر

گره از کار وا کند بی شک

ناله های گره گشای سحر

شب شب هم زبانی یار است

درد ما غفلت از تو دلدار است

بی جهت نیست در نوایی تو

ما چه کردیم تا بیایی تو

این نشد رسم انتظار فقط

نعره ها می زنم کجایی تو

تو ز اجداد خود غریب تری

بی کس و یار و آشنایی تو

بارها سر زدی به غفلت ما

شاهد کوه ادعایی تو

دست ما را گرفتی و رفتی

چون کریم و گره گشایی تو

هم چونان مادرت تمامی شب

تا سحر دست بر دعایی تو

بر گنهکارها دعا کردی

بس که آقا و با وفایی تو

شک ندارم که هر شب جمعه

زائر دشت کربلایی تو

تحت قبه چه ناله ها بکنی

خود برای فرج دعا بکنی  

جلوات پیمبری داری

از همه خلق برتری داری

بین اولاد حضرت زهرا

دلربایی دیگری داری

نقش بازوی توست جاء الحق

تا بگویی چه محوری داری

ذوالفقار از تو جان بگیرد باز

چون تجلیِّ حیدری داری

کرم تو گدا نواز بود

دست اکرام مادری داری

از تمام پیمبران خدا

یک نشان بهر رهبری داری

از همه برگزیدگان خلق

در رکابت تو لشگری داری

تو کجا و عزیز مصر کجا

چون خداوند مشتری داری

تویی حُسن ختام اهل البیت

بر تو باشد سلام اهل البیت

سامرا از تو آبرو دارد

حرف ناگفته در گلو دارد

در و دیوار خلوت سرداب

با نم اشک تو وضو دارد

کاسۀ چشم مانده بر راهت

باده ای ناب در سبو دارد

تو گل نرگسی و عرش دلم

با نفس هات رنگ و بو دارد

چه کنم این دل گرفتارم

دیدن رویت آرزو دارد

بین محراب و نیمه های شب

دل من با تو گفتگو دارد

نیمه شد ماه، ماه من برگرد

رحم بنما به آه من برگرد

پسر ناز حضرت نرجس

قبله راز حضرت نرجس

روزی خویش بردم عمری از

سفرۀ باز حضرت نرجس

ذکر تسبیحتان به گهواره

بال پرواز حضرت نرجس

بارها دیده ام به زندگی ام

دست اعجاز حضرت نرجس

خواستگاری فاطمه سندی ست

بهر اعجاز حضرت نرجس

آمد از عرش تک کنیز خدا

تا کشد ناز حضرت نرجس

روح توحید جلوه ای بنمود

گاهِ ابراز حضرت نرجس

مادرت هم ردیف لیلا شد

آخرین نو عروس زهرا شد

نیمه شب بود یا که وقت سحر

مادر آمد ولی به دیدهٔ تر

آمد و دید بین گهواره

جای تو خالی است ای دلبر

رو به سوی امام کرده و گفت :

پسرم نیست چاره ای آخر

پاسخ آمد که غم مخور نرجس

گشته مهمان حضرت داور

بال جبریل بالش سر اوست

در طوافش ملائکه یک سر

جای او امن و کام او پر شیر

السلام علی "علی اصغر"

مادری بین خیمه می چرخید

دست بر روی سر، دل مضطر

هاجر کربلا چه چاره کند

سینه بی شیر ... انتظار پسر

ناگهان در حرم به خود لرزید

می کند از چه هلهله لشگر

چون که هر بار هلهله کردند

به هدف خورده تیرهای سه پر

دختری زد صدا رباب بیا

پشت خیمه به پاشده محشر

وقتی آمد که قبر حاضر بود

غرق خون طفل روی دست پدر


کلب العباس(ع) بازدید : 68 یکشنبه 02 تیر 1392 نظرات (0)

باز هم جشن نيمه ي شعبان

بيتها رخت نو به تن دارند

قلم من به زحمت افتاده

واژه ها شوق پر زدن دارند

***

باز هم جشن نيمه ي شعبان

السلام عليك يا خورشيد

چله ي انتظار سر آمد

از سر خمره نور مي جوشيد

***

باز هم جشن نيمه ي شعبان

همه ي شهرمان چراغانيست

عطر عود و گلاب مي آيد

چقدر حيف شد كه آقا نيست

***

باز هم جشن نيمه ي شعبان

ما به دنيا عجيب دل بستيم

لااقل به بهانه ي اين جشن

دو سه روزي به يادتان هستيم

***

سامرايي ؟ مدينه اي ؟ نجفي ؟

پسر فاطمه كجا هستي؟

همه از تو سراغ مي گيرند

نكند باز كربلا هستي!؟

***

خوب شد ، نيستي نمي بيني

كاسه هاي نداري ما را

فقر و فحشا ، فساد ، بيكاري

دختران فراري ما را

***

خوب شد،نيستي نمي بيني

كه حيا از نگاه دنيا رفت

رزق و روزي خانه ها كم شد

قيمت نفت هر چه بالا رفت

***

خوب شد،نيستي نمي بيني

رهبر ما شكسته تر شده است

أين عمار» روي لب دارد»

باز هم طلحه فتنه گر شده است

***

خوب شد،نيستي نمي بيني

زير اين دردها مچاله شديم

كارد ديگر به استخوان خورده

دست بر دامن سه ساله شديم

***

حق مان است اين همه محنت

يادمان رفت صاحبي داريم

يادمان رفت منتظر باشيم

بين مان يار غائبي داريم

***

دلتان را به درد آورديم

دلمان سوي دام شيطان رفت

خشك شد گندم مزارع ري

بركت از نان سفره هامان رفت

***

دل ما گير چشمهاي تو نيست

گرم بازي آب و نان شده است

همه خواب تو را كه مي بينند !!!

خيمه ي سبزتان دكان شده است

***

عاشق حجت خدا هستي ! ؟

ياعلي ! ترك معصيت اول

باقي دردها و مشگل ها

مي شود با نگاه آقا حل

***

 به كلافي كه يوسفت ندهند

هر چه اندوختي بيا رو كن

عوض كوچه،خانه ي دل را

صبح هر جمعه آب و جارو كن


کلب العباس(ع) بازدید : 56 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

                                       

عشقی است در میان دل ما که کیمیاست

این عشق این جنون همه ی آبروی ماست

روزی ماست نوکری خوب خانه ای

آقای ما کریم و جوانمرد و باوفاست

ما در بهشت هم همه دنبال هیئتیم

جنت بدون روضه ی ارباب بی صفاست

سر می دهیم و منت مردم نمی کشیم

هستیم سائلان حسین تا خدا خداست

شکر خدا حسین شده زندگی ما

شکر خدا که در دل ما عشق کربلاست

جای گلایه نیست که تکفیر می شویم

«داریم با حسین حسین پیر می شویم »

من رعیت و غلام تو سلطان کربلا

من مور ناتوان تو سلیمان کربلا

دستی که بین عرش نوشته تو را امیر

من را نوشته است پریشان کربلا

دست مرا رها نکن و بی کسم نکن

دریاب حال زار مرا جان کربلا

موی مرا سفید نموده است حسرت ِ

پابوسی تو نیمه شعبان کربلا

دارد میان قلب خدا جای دیگری

هر کس که گشته است مسلمان کربلا

شکر خدا که مثل بزرگان و عرشیان

 هر ماه من شده است محرم حسین جان

وصفت به ذهن کوچک من جا نمی شود

جز تو کسی برای من آقا نمی شود

هر کس بهشت ، بی تو بخواهد جهنمی است

اصلا بهشت بی تو که معنا نمی شود

من می خورم قسم که کسی عاشقت حسین

مثل رباب و زینب و سقا نمی شود

آن قدر این دلم به تو وابسته هست که

امروز من بدون تو فردا نمی شود

کاری به خوب یا بدی من نداشتی

آقا کریم تر ز تو پیدا نمی شود

آقا به آبروی علی اصغرت قسم

من را ببخش نوکر خوبی نبوده ام

داده همیشه لطف تو من را خجالتی

آقای کربلا چه قدر با محبتی

ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من ؟!

من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی

ایل و تبار تو همه  آقا و پادشاه

ایل  و تبار من همه  مجنون و هیئتی

شکر خدا برای گدایی خانه ات

داریم با تمام رفیقان رقابتی

ما را همه به نام شریفت شناختند

داده خدا به ما چه بهایی چه قیمتی

ما اوج عشق را درِ این خانه یافتیم

در هیئت حسین خدا را شناختیم

دنیای بی تو پر ز غم و رنج آور است

دنیای با تو مثل بهشت است محشر است

رحمت به آن که داد همین نکته یاد ما

هر کس نشد گدای تو از سگ نجس تر است

ما از همه لذایذ دنیا گذشته ایم

گریه به زیر پرچم تو چیز دیگر است

گویند نوکران و کنیزان خانه ات

عرض ادب برای تو با اشک بهتر است

یک روز می رسد که به لطف دعای تو

بانی مرگ ما تن پر زخم و بی سر است

هر شب برای حنجر تو زار می زنم

یاد بریدن سر تو زار می زنم


کلب العباس(ع) بازدید : 50 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (1)



گفتم حسين و ميل پريدن شروع شد

در سينه ام،دوباره، تپيدن شروع شد

واژه به حد وصف تو شرمنده ام كه نيست

اما تو خواستي و دميدن شروع شد

از التقاط موج دو دريا كنار هم 1

مرجان ظهور كرد و رسيدن شروع شد

پاداش افريدنتان را خدا گرفت

خنديد فاطمه و خريدن شروع شد

حالا علي كنار تو احساس مي كند

زيبا ترين بهانه ديدن شروع شد

اي دلنواز،عشق من اي دلرباترين

تا امدي تو ناز كشيدن شروع شد

تا بال هاي زخمي فطرس به پات خورد

بعد از هزار سال پريدن شروع شد

با تو خدا براي من از نو نوشته شد

خاك من از اضافه خاكت سرشته شد

هستي مشابهت كسِ ديگر نداشته است

مانند چشم هاي تو دلبر نداشته است

انگشت در دهان تو دارد نبي چرا

يعني خدا كه دايه بهتر نداشته است

وقتِ حسينُ منيِ پيغمبر است تا

باور شود حسين برابر نداشته است

جبريل معتكف شده بر گاهواره ات

تا خنده ات نديده سرش بر نداشته است

از يك كلام ختم به صد ها كلام كه...

اقا، كسي شبيه تو مادر نداشته است

هر روز ابِ خوردني ات سلسبيل بود

در خانه فاطمه غمِ كوثر نداشته است

تا تربت تو هست طبيب و دوا چرا

تا كربلاست حاجت قبله نما چرا

عاشق كه ميشوم به خدا از شما شوم

زير سر شماست اگر مبتلا شوم

هر روز در هواي شما بال ميزنم

پايين پاي روضه تان تا رها شوم

حتمآ اسير در چه كنم ميشوم حسين

وقتي به قدر يك نفس از تو جدا شوم

من بي نگات، لحظه به لحظه جهنمم

يك ثانيه بدون تو بايد قضا شوم

كم كم صدام در نفست پير ميشود

شايد كه مستجاب به ياليتنا شوم

بي تو بهشت جاذبه كوچكي نداشت

اصلآ خدا نخواسته بي كربلا شوم

حالا كه شعر مي كشدت سمت كربلا

دنبال ضجه هاي حروف دلم بيا

اي بوي سيب شهر سحر هاي فاطمه

سجاده بهشتيِ دنياي فاطمه

اي بالش سرت شده بال فرشته ها

ارام ميشوي تو به لالاي فاطمه

وقتي شما نيامده گفتي انالغريب

ديگر چه امده سر رؤياي فاطمه

روزي كه رنگ سرخي پيراهنت نشست

يك گوشه زير گردنتان جاي فاطمه 2

تا ديد رنگ چهره مادر غروب كرد

حتي گرفت گريه باباي فاطمه

تا سوره مقطعه تفسير مي شوي

يك نينوا شود همه ناي فاطمه

عيد و عزا به شعر من اصلاً نيامده

تا روضه هست جشن گرفتن نيامده

شاعر كه شعر را به جلوتر كشيد و بعد...

پنجاه و چند سال گذشت و رسيد و بعد...

از محتشم به منبر سبز رسول تا

:اين كشته فتاده به هامون:شنيد و بعد...

حالا غروب زخمي روز دهم شد و

دامن كشان كه خواهرتان مي دويد و بعد...

مي ديد هر چه نيزه و شمشير و سنگ بود

گويا به سمت چشم شما مي پريد و بعد...

او مي دويد و كاش نمي ديد صحنه را

:الشمر جالسَُ:به روي سينه ديد و بعد...

با ضربه هاي پشت سر هم ز پشت سر

پيش نگاه فاطمه سر را بريد و بعد...

پيش نگاه حيرت زينب مقابلش

خون گلوت را سرِ نيزه چشيد و بعد...

بس كن كه سنگ اب شد از روضه هاي تو

دارد چكيده مي شود اشك خداي تو

کلب العباس(ع) بازدید : 85 سه شنبه 21 خرداد 1392 نظرات (0)




با یک نگاه محرم اسرار میشوم
پروانه وار میثم تمار میشوم
سرمست جرعه های توام حضرت شراب
من جای کعبه،میکده هوشیار میشوم
کار از جنون و مستی و دیوانگی گذشت
"یک دم علی علی نکنم هار میشوم"
از خواب مرگ گر ز مزارم گذز کنی
من با صدای پای تو بیدار میشوم
تنها به این خوشم که قدم رنجه میکنید
هنگام مرگ لایق دیدار میشوم
تو قاتل منی همه شهر شاهد است
با حلقه های زلف تو بر دار میشوم
غیر از غلامی تو به دردی نمیخورم
بیرون کنی؟!به فاطمه بیکار میشوم








کلب العباس(ع) بازدید : 42 سه شنبه 21 خرداد 1392 نظرات (0)


        السلام علیک یا اباعبدالله الحسین






فکر وذکرم همه این بود که نوکر باشم
سگ قلاّده گلاویز  دم در باشم
فکر و ذکرم همه این بود که مجنون باشم
دائم الخمرمی ، از ساحل کوثر باشم
من همین  یک دو سه روزه نشدم عاشق تو
مبتلای غم عشق تو ، من از "ذر" باشم
من ملک بودم وفردوس نشین  بودم وبعد
آدم آورد ، که گریان تو دلبر باشم
شأن نام تو ، به روی لب من بودن نیست
تو سلیمان و من آن مور محقّر باشم
لقمه نانی بده ، تامزّه بگیرد دهنم
آتشم زن که چنان شعله ی منبر باشم
بی محلّی بکنی ، داد کشم ، شکوه کنم
چون ، نه هم ظرفیت جون ، و نه قنبر باشم
تو به دادم نرسی ، می روم از دست ، حسین
مستغاثٌ بک ارباب ، که بهتر باشم
گر بنا هست ، مرا دست کسی بسپاری
بهتر آن است ، غلام علی اکبر باشم
من که بی دعوت و سرخود ، نرسیدم به حضور
من سفارش شده ی حضرت مادر باشم
مادرت داد به من درس حسین جان گفتن
مادرت یاد به من داد ، که نوکر باشم


کلب العباس(ع) بازدید : 61 دوشنبه 20 خرداد 1392 نظرات (0)

خواستم تا که بیایم سر بازار، نشد

تا مرا هم بنویسند خریدار، نشد

 خواستم تا که به پابوسی یوسف برسم

مثل هر خواسته ی قبل هم این بار نشد

 در میان صف زوّار تو سرگردانم

آه آه نوبت این عبد گنهکار نشد؟!

 عاشقان یک به یک از روی تو گل می چینند

ولی افسوس که روزی من این کار نشد

 همه ی ترس من این است بگویند آخر :

بخت با منتظر سوخته دل یار نشد

 اگر از بخت بدم زیر لحد خوابیدم

و اگرقسمت من نوکری یار نشد ...

 ... بنویسید روی سنگ مزارم: «ناکام»

بنویسید که او زائر دلدار نشد

 علّتش چیست؟ چرا از تو جدا افتادم؟

علّتش چیست؟ چرا فرصت دیدار نشد

 نفس امّاره و شیطان و گناه و غفلت

علّت این هاست اگر یار پدیدار نشد

 گفته بودی که به دنبال معاصی نروم

گوش من هیچ به این حرف بدهکار نشد

 سر اعمال به هم ریخته ام گریانم

هر چه کردم نشوم مایه ی آزار، نشد!

 تا به کی شاهد این بزم جسارت باشیم؟!

تا به کی صبر؟ چرا لحظه ی پیکار نشد؟

 قبر حجر بن عدی در دل عشّاق علی است

به خداوند اگر دشمن او خوار نشد!

 مانده ام از چه به هنگام جسارت کردن

سقف و دیوار حرم بر سرش آوار نشد

 حکمتی داشته که مادرتان بی قبر است

خوب شد خون به دل حیدر کرار نشد

کلب العباس(ع) بازدید : 66 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)


می رسید از قله های کوه نور

از بلندای تشرف در حضور

فرش استقبال راهش می شدند

هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور

کوه ها هم در تشهد آمدند

از تجلایی که شد در کوه نور

او چراغ شرع را آورده بود

بر سر این جاده های سوت و کور

تزکیه می داد روح خاک را

چشمه چشمه با سخن های طهور

مثل دریا رودها را جمع کرد

رودهایی از قبایل های دور

وحی می آرود تا آنجا که عقل

در خودش می کرد احساس شعور

شرح صدرش را کسی تخمین نزد

تا بفهمد کیست این سنگ صبور

و کتابی بود با خط خدا

تا بشر خود را کند با آن مرور

ای کتاب قل هو الله احد

لم یلد یولد و لم کفوا احد

تا شعاع مهرت عالم تاب شد

مهربانی از خجالت آب شد

این زمین دیگر کویر تشنه نیست

زنده شد، آباد شد، شاداب شد

فارغ از نسل و نژاد و رنگ و بو

هر غلامی با تو بود ارباب شد

تو همانی که بلال مسجدت

گل عرق هایش گلاب ناب شد

هر که با تو با علی راضی نشد

وصل بر دریا نشد مرداب شد

از زلال چشمه های وحی تو

تشنه ای همچون علی سیراب شد

این علی که مست پیغمبر شده

با دعای مصطفی حیدر شده

بعد از این افسار دنیا دست تو

ضرب و جمع و کسر و منها دست تو

بعد از این دین های دنیا باطل است

دین آدم تا به خاتم دست تو

هل اتی که شرح زهرا و علیست

گشته نازل منتها با دست تو

سیزده ماهند در منظومه ات

گردش این سیزده تا دست تو

فوق ایدیهم تویی یا مصطفی

هیچ دستی نیست بالا دست تو

رحمه للعالمین تنها تویی

پس حساب روز فردا دست تو

پرچم حمد خدا دست علیست

اختیار پرچم اما دست تو

هر چه ما داریم دست فاطمه است

چون که باشد دست زهرا دست تو

تو خودت گفتی حسینت از من است

پس حسین و کربلا ها دست تو

جلوه کردی در علی اکبر ولی

جلوه های این تماشا دست تو

دست تو دست خداوند است و بس

سهم ما یکبار لبخند است و بس

از حرا می آیی و جان می بری

روی دوشت بار قرآن می بری

سفره می اندازی و در خانه ات

مثل ابراهیم مهمان می بری

گاه موسی می شوی و با خودت

آیه های آل عمران می بری

گاه کشتی می شوی و نوح را

از دل امواج طوفان می بری

گاه از شوق علی می باری و

شوق خود را زیر باران می بری

نیمه شب ها روی دوش مرتضی

نان و خرمای یتیمان می بری

گاه در سلمان تنزل می کنی

عشق حیدر را به ایران می بری

گاه یاد بضعه ات می افتی و

زیر لب نام خراسان می بری

می رسد روزی که خود می آیی و

یوسف ما را به کنعان می بری

ای سحر خیز مدینه العجل

ای شفای زخم سینه العجل

ای سرای چشم هایت با صفا

امتداد چشم هایت تا خدا

غار تاریک مرا روشن کنید

مرده ام در بین این ظلمت سرا

لیله المحیای شب های حسین

ای رسول گریه های کربلا

کاروان سمت محرم می رود

کاش من هم جا نمانم از شما

از همان سر نیزه ای که می چکید

خون تازه روی خاک کوچه ها

سنگ ها آمد... سری افتاد وای

خواهری می گشت زیر دست و پا

یک گلی گم کرده بود ای وای من

عمه شد آن جا کبود ای وای من








































کلب العباس(ع) بازدید : 241 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)

دانلود سینه زنی بی نهایت زییای واحد سنگین با صدای حاج رحمان نوازنی

سبک سازان حاج رحمان نوازنی و برادر بهمن مهدوی

شعر:

می خوام برم تا خیمه ها          رخت اسیری تن کنم

یه تیکه معجر بیارم                  جسم تورو کفن کنم

به من بگو،کهنه پیراهنت کجاست؟

عمامه ی پیغمبرت دست کیاست؟

لب هات ولی دور از همه گرم دعاست

وای پاشو بریم     منو از تو این همهمه ببر

پاشو خواهرو       زیر جادر فاطمه ببر

تا نجوشیده         رگ غیرت علقمه ببر


بی نهایت زیبا و جانسوز

برای دانلود کلیک کنید


کلب العباس(ع) بازدید : 38 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)

لب نگار که باشد رطب حرام بود

زمان واجبمان مستحب حرام بود

فقیه نیستم اما به تجربه دیدم

بدون عشق مناجات شب حرام بود



کلب العباس(ع) بازدید : 39 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)

چقدر پنجره را بی بهار بگذاری ؟

و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری

مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناب

برای روز مبادا کنار بگذاری ؟

بیا که روز مبادای ما رسید از راه

که گفته است که ما را خمار بگذاری ؟

درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشا

به یادگار خطی از غبار بگذاری

گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آید

همیشه سر به سر روزگار بگذاری

نیایی و همه ی سر رسیدهامان را

مدام چشم به راه بهار بگذاری

جواب منتظران را بگو چه خواهی داد

همین بس است که چشم انتظار بگذاری ؟

به پای بوس تو خون دانه می کنیم و رواست

که نام دیگر ما را انار بگذاری

گمان کنم وسط کوچه ی دوازدهم

قرار بود که با ما قرار بگذاری

چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغی

به جان این شب دنباله دار بگذاری


کلب العباس(ع) بازدید : 57 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)

در کار ِ عشق دوری و هجران به ما رسید

یوسف که رفت غُصّه ي کنعان به ما رسید

ما سال ها پای وصالت گریستیم

یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید

با زلفِ خویش زلفِ دلم را گِره بده

شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید

باید کویر میشدم و خشک میشدم

کردی دعا و این همه باران به ما رسید

یک لحظه چشم از دلِ بی تاب برندار

دور از تو غم، به سرعتِ طوفان به ما رسید

از ما همیشه دردسر ما به تو رسید

از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید

دل های ما کنار ِ شما آبرو گرفت

آقا  چقدر از کرَمَت نان به ما رسید

ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی

لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید

خوب است وقت روضه تو مارا خبر کنی

شاید نوای آن دلِ سوزان به ما رسید

یکبار هم از نیابت ما کربلا برو

توفیق هرچه هست ز جانان به ما رسید

کار ِ تو و دعایِ تو و رحمتِ تو بود

حبِّ رقیه ای شدن آسان به ما رسید

کلب العباس(ع) بازدید : 73 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)
کلب العباس(ع) بازدید : 43 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)

همای نور شده راه مكه را پویید

به آب چشمۀ زمزم، زبان و دل شویید

سپس به زمزمۀ لا اله الا الله

دهید دست به هم لا شریك له گویید

ز خَلق بانگ هو الهو جدا جدا شنوید

درون كعبه ز بت‌ها خدا خدا شنوید

به چشم دل همه جا نقش جای پای خداست

به نی نوای وجودم چو نی، نوای خداست

الا تمام جهان گوش، گوش تا شنوید

زبان، زبان محمد، صدا صدای خداست

ز كوه و سنگ و ز هامون دعای دل شنوید

ندای ختم رسل از حرای دل شنوید

فرشتگان همه در دستشان صحیفۀ نور

جهانیان شده غرق نشاط و مست و سرور

ز قبضه قبضۀ خاك حجاز می‌شنوم

كه ای تمام پری چهره گان زنده به گور

طلوع صبح سفید شما مبارك باد

محمد آمده عید شما مبارك باد

به جسم مردۀ هستی دمیده جان امروز

مكان شده یم انوار لامكان امروز

طلوع كرده ز غار حرا مگر خورشید

و یا زمین شده مسجود آسمان امروز

رسد ز كوه و در و دشت و بام و نخل و گیاه

صدای اشهد ان لا اله الا الله

جهان بهشت وصال محمد است امشب

چراغ ماه، بلال محمد است امشب

زمین مكه گل انداخته ز بوسه نور

خدیجه محو جمال محمد است امشب

در آسمان و زمین این ترانه گشته علم

بخوان به نام خدایت كه آفرید قلم

الا تمامی خلق خدا به هوش، به هوش

محمد است كه گوید سخن، سرا پا گوش

كه فرد فرد شما را بود دو رشته به دست

و یا دو كوه بلند امانت است به دوش

محمدی كه دو عالم گواه عصمت اوست

همه سفارش او در كتاب و عترت اوست

کلب العباس(ع) بازدید : 41 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)

ای گل سر سبد طایفه آقاها

ای بزرگ همه بی مثل و همتاها

هرکسی دید تو را مست شده و خانه خراب

تشنه دیدن تو میکده ها صهباها

نمک روی تو دیوانه کند مجنون را

کشته و مرده رویت همه لیلاها

پیش اعجاز دو چشمان سیاهت آقا

شده بی رنگ حنای همه عیساها

هر که امروز گرفتار نگاهت گردید

نکند وحشتی از بی کسی فرداها

شعبه عرش شده از قدم تو دنیا

هر کجا حرف شود از تو بهشت است آنجا

با تو شد روز تر از روز شب غربت ما

شده نایود غم بی کسی و غربت ما

مثل هر کس که کسی هست میان عالم

شد گدایی درِ خانه تو عادت ما

ما نبودیم اگر که تو نبودی آقا

هست زیر سر تو آمدن و خلقت ما

سنگ خوردی تو که ما خدعه شیطان نخوریم

خون دل خوردن تو گشت همه ثروت ما

گوشه کوچکی از چشمه لطفت این است

نوکری تو و اولاد تو شد قسمت ما

ما مسلمان شده دختر و داماد توایم

نسل در نسل همه آدم اولاد توایم

عقل و هوش همه ی خلق شده حیرانت

به فدای تو و توحید تو و عرفانت

آن قدر عاشق تو هست خدایت آقا

که به قرآن خودش خورد قسم بر جانت

دم به دم مکتب تو حرف جدیدی دارد

همه علم خلاصه شده در قرآنت

مرده را گوشه نگاه تو مسیحا سازد

کرده دیوانه مرا معجزه چشمانت

دشمنت هم ز تو جز رحمت و ایثار ندید

خوش به حال دل آن کس که شد از یارانت

در سماوات و زمین و ملک و جن و بشر

ما ندیدیم کسی را ز شما خاکی تر

تو همه دلخوشی روز و شب دنیایی

همه هستند غلام و تو فقط آقایی

پرچم هیچ کس اندازه تو بالا نیست

محشری بی مثلی معجزه ای غوغایی

کار ما هست فقط عشق به تو ورزیدن

کار تو هست فقط دلبری و لیلایی

چه مقامی به تو داده است خدایت آقا

دلخوشی علی و زندگی زهرایی

چه قدر عشق میان تو و زهرایت بود

تو شدی فاطمی و فاطمه شد بابایی

رفتی و قامت زهرای جوان تو خمید

نود و پنج شب از درد به خود می پیچید

کلب العباس(ع) بازدید : 65 چهارشنبه 15 خرداد 1392 نظرات (0)

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت

راضی نشد به بالش سختی که داشتم

زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید

با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت

دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم

پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

تابوت از شکستگی ام کار می گرفت

گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت

علی اکبر لطیفیان

کلب العباس(ع) بازدید : 49 چهارشنبه 15 خرداد 1392 نظرات (0)

می خواستند داغ تو را شعله ور کنند

وقتی که سوختی همه را با خبر کنند

می خواستند دفن شوی زیر خاکها

تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند

می خواستند شام غریبان بپا کنند

تا بچه های فاطمه را در به در کنند

از ناسزا بگو که چه آورده بر سرت

می خواستند باز تو را خونجگر کنند

زنجیر دست شما بسته باشد و

مثل مدینه فاطمه ات را سپر کنند

قوم یهود را به مصافت کشیده اند

تا تازیانه ها به مراتب اثر کنند

حالا بیا بگو که ملائک یکی یکی

فکری برای این تن بی پال و پر کنند

این اشک ها مسافر یک جسم بی سرند

وقتش رسیده است به آنجا سفر کنند

حاج رحمان نوازنی

کلب العباس(ع) بازدید : 47 دوشنبه 13 خرداد 1392 نظرات (0)

مثل يك تكه عبا روي زمين است تنش

آن قدر حال ندارد كه نيفتد بدنش

 

جا به جا گر نشود سلسه بد مي چسبد

آن چناني كه محال است دگر وا شدنش

 

نفسش وقت مناجات چه اعجازي داشت

زن بدكاره به يك باره عوض شد سخنش

 

آه مانند گليمي چقدر پا خورده

بي سبب نيست اگر پاره شده پيرهنش

 

از كليم اللهي حضرت ما كم نشود

گر چه هر دفعه بيايد بزند بر دهنش

 

به رگ غيرت اين مرد فقط دست مزن

بعد از آن هر چه كه خواهي بزني اش، بزنش

 

بستنش نيز برايش به خدا فايده داشت

مدد سلسله ها بود نمي ريختنش

 

با چنين وضع كفن كردن او پس سخت است

آه آه از پسرش آه به وقت كفنش

کلب العباس(ع) بازدید : 45 دوشنبه 13 خرداد 1392 نظرات (0)

خورشيد كبود و نيلي و مخمل كوب

ديديم تو را چه دير در سمت غروب

در مغرب شانه هاي تركان سياه

بي غسل وكفن به روي يك تخته ي چوب

روح القدسي كه بر صليبت زده اند

اي كشته ي زهر، اي شهيد مصلوب

اين تخته ي پاره چيست!تابوت كجاست؟

در شهر شما مگر شده قحطي چوب؟

بر پيكرتان چقدر گل مي ريزند!!

با چشم به خون نشسته نوح و يعقوب

با ضربه ي تازيانه ها روي تنت

شرح غم جانگدازتان شد مكتوب

در سوره ي صبر عمرتان آمده است

يك آيه ي كوتاه ز رنج ايوب

زنجير به زخم ساق ها چسبيده

زنگار به مغز استخوان كرده رسوب

وحید قاسمی

کلب العباس(ع) بازدید : 37 دوشنبه 13 خرداد 1392 نظرات (0)

ترسی از فقر ندارند گدایان كریم

دست خالی نروند از در احسان كریم

حاجت خواسته را چند برابر داده است

طیب الله به این لطف دو چندان كریم

كاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود

بار بستیم به سوی شاه خراسان كریم

بی نیاز از همه ام تا كه رضا را دارم

به قسم های خداوند به قرآن كریم

طلب رزق نكردیم ز دربار كسی

نان هر سفره حرام است مگر نان كریم

هر كسی وقت مناجات ضریحی دارد

دست ما هم رسیده است به دامان كریم

نا امیدم مكنید از كرمش فرض كنید

باز بدكاره ای امشب شده مهمان كریم

سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم

سپر درد و بلای همه شد جان كریم

ظاهرش فقر ولی باطن او عین غنا

ترسی از فقر ندارند گدایان كریم

علی اکبر لطیفیان

کلب العباس(ع) بازدید : 46 جمعه 10 خرداد 1392 نظرات (0)

بین سرها همه گشتیم و سری پیدا شد

حرف مردی شدو صاحب جگری پیدا شد

میکشیدند رخش را هنری پیدا شد

تا که خورشید بسوزد قمری پیدا شد

از ازل خاک درش هر که جگر داشته شد

بیرق رایت العباس برافراشته شد

فهم ایجاد نفهمید ملاقاتش را

بخدا تا نفس صبح مناجاتش را

ابر لطف است ببینید عنایاتش را

کیست اینجا نگرفته همه حاجاتش را

چه شکوهی چه شهودی چه شتابی دارد

خوش بحال دل زینب چه رکابی دارد

به علی رفته رسیده جگر شیر دَرَد

زهره ها را همه با نعره تکبیر دَرَد

سینه ی کوه به یک ضربه ی شمشیر دَرَد

باد تیغش زرهِ خصم زمین گیر دَرَد

دشمن انداخته بین یلان شوری را

یاد داده به همه رسم سلحشوری را

رفتی و پشت سرت اشک حرم در آمد

رفتی و پشت سرت چند قدم خواهر آمد

خبر از تو که نشد گریه ی اصغر آمد

باز با گریه بر او گریه مادر آمد

پیش گهواره نشسته است عروس زهرا

دختری گفت که باباست ولی واویلا

تو زمین خوردی و جرات به حرامی آمد

تو زمین خوردی و سرنیزه ی شامی آمد

پشت هم ضربه یشان بر سرما می آمد

تو زمین خوردی با ناله پیامی آمد

پدرم از نجف آمد تو هم از خیمه بیا

مادرت آمده با قدّ خم از خیمه بیا

چقدر پیکر تو ... پیکر تو ... پر دارد

بین ابروی تو سخت است ترک بر دارد

بعد تو خاک ، یتیمم روی معجر دارد

آخر آن خیمه ی تنها شده دختر دارد

خوب پیداست که چشم تو چرا شرمنده است

وای بر من که گلویت به تکانی بند است

من نبودم که تو را با زدندت می بردند

رسمشان است به غارت بدنت می بردند

نیزه در کتف فرو کرده تنت می بردند

نه فقط خود زره پیروهنت می بردند

رسمشان است که با نیزه بلندت بکنند

با سنان است که با نیزه بلندت بکنند

تا سرت از سر نیزه به تکانی افتاد

پیش چشمان یتیمی به میانی افتاد

چشم زینب با قد کمانی افتاد

کار ما بی تو به این هرزه زبانی افتاد

کاش محکم تر از این خوب سرت می بستند

تا خجالت نکشی چشم ترت می بستند

کلب العباس(ع) بازدید : 45 جمعه 10 خرداد 1392 نظرات (0)

زره اندازه نشد پس کفنش را دادند

کم ترین سهمیه از سهم تنش را دادند

قاسم انگار در آن لحظه " اناالهو " شده بود

سر این " او " شدنش بود " من " ش را دادند

بی جهت نیست تماماً بغلش کرده حسین

بعد ده سال دوباره حسنش را دادند

تا که حرز حسنی همره قاسم باشد

عمه ها تکه ای از پیرهنش را دادند

داشت مجذوب کلیم اللهی خود می شد او

سنگ ها نیز جواب سخنش را دادند

داشت با ریختنش پای عمو کم شد

چقدر خوب زکات بدنش را دادند

گفت یعقوب : تن یوسف من را بدهید

گفت یعقوب : ولی پیرهنش را دادند

علی اکبر لطیفیان

کلب العباس(ع) بازدید : 44 جمعه 10 خرداد 1392 نظرات (0)

درست لحظه ی آخر در این محل افتاد

و قطره قطره ی اهلا من العسل افتاد

میان عرصه ی میدان عجیب غوغا شد

مفاصل تن قاسم یکی یکی وا شد

چقدر خون چکد از ریش ریش پیروهنت

شکست گوشه ی ابرو...شکسته شد دهنت

خمیدگی تنت کار نیزه ی خصم است

اگر چه درد کمر بین ما دگر رسم است

و ناگهان ز قفا تیغ آهنین خوردی

ز نصفه های کمر خم شدی...زمین خوردی

ز تارهای گلویت مرا صدا زده ای

چقدر در وسط صحنه دست و پا زده ای

بگو بگو گه عزیزم تـنت گسسته چرا

درون حنجره ات استخوان شکسته چرا؟

چرا تمام تـنت را چنین بهم زده ای

مگر محله ی قصاب ها قدم زده ای؟

چقدر میوه ی سبزم...رسیده ای قاسم

گمان کنم که کمی قد کشیده ای قاسم

عدو تمام تو را بند بند کرده گلم

و نعل اسب تو را قد بلند کرده گلم

کلب العباس(ع) بازدید : 41 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

شك و تريديشان يقيني بود
آسمانهايشان زميني بود
همه دنبال وعده گندم
شهر مشغول خوشه چيني بود
كوچه ها خالي از وفای به تو !
خانه ها گرم شب نشيني بود
خودشان را نشان نمي دادند
پشت هر سايه اي كميني بود
دست غفلت هميشه در دست
زندگي هاي اينچنيني بود
همه فتوا به خويش مي دادند
هر كسي مجتهد به ديني بود
نامه ام رانوشته ام اما كاش
يك نفر مرد، يك اميني بود...
صبح تا شب تو را دعا كردم
تا نيايي خدا خدا كردم 
خوب در حق تو وفا كردند !
كه مرا اينچنين رها كردند
شب شد و مثل يك غريبه مرا
از سر خويش زود وا كردند
و نخوانده؛ نماز مغرب را
در نماز عشا قضا كردند
پشت ديوار مسجد كوفه
پشت ابليس اقتدا كردند
آه؛ مولا تو ديده اي حتماً
با من آن شب چگونه تا كردند
در هر خانه اي كه رفتم آه
در غربت به روم وا كردند
دست من آب هم نمي دادند
كوفه را مثل كربلا كردند
خواب ديدم كه در مناي توام
اولين ذبح كربلاي توام
خواب ديدم كه كوفه جان مي داد
نامه ام را به اين و آن مي داد
گريه گريه بهانه ام آن شب  
پشت دروازه را نشان مي داد
نيزه اي چرخ مي زد و در شهر
سر خورشيد را تكان مي داد
دست هاي  ترحم كوفه
به اسيران لباس و نان مي داد 
صورتی هي بنفشه مي چید و 
دسته دسته به آسمان مي داد
اگر از هر كسي كه مي ترسيد
سر عباس را نشان مي داد
يك نفر با تمام سنگ دلي
سنگ در دست ديگران مي داد
دل آئينه ها ترك برداشت
سنگ می خورد، هر كسي پر داشت
يك نفر گفت: تيغ بُرّان است
دیگری گفت: مرد ميدان است
يك نفر گفت: گرد و خاك هواست
دیگری گفت: باد و طوفان است
يك نفر گفت: روبرو نشويد!!!
شير سرخ بَرو بيابان است
يك نفر گفت: اين دلش درياست
پيك دريا ، سفير مرجان است
يك نفر گفت: قيمتش چند است؟!
ديگري گفت: قيمتش جان است
يك نفر گفت: آتشش بزنيد!!!
ديگري گفت: او گلستان است
يك نفر گفت: درد آينه چيست؟
ديگري گفت: سنگ باران است  
يك نفر گفت: جشن مي گيريم
بكشيدش كه عيد قربان است
يك نفر گفت: يك كفن ببريد
هرچه باشد ولي مسلمان است
باسم رب الحسين رب شهيد
خون مسلم به پاي يار چيكد

حاج رحمان نوارنی

کلب العباس(ع) بازدید : 40 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

بگو هنوز برایت کمی توان مانده

بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟

فقط برای نمازی کنار بابا باش

هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده ...

نسیم هم بدنت را به دست می گیرد

شبیه مشت پری که در آشیان مانده

شدی شبیه اناری که دانه دانه شده

کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده

حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست

دوباره میشمرم چند استخوان مانده

قرار نیست پدر جان دهد کنار پسر

هنوز نوبت گودال و ... ساربان مانده

قرار نیست فقط عمه ات بماند و من

ببینی اش که میان حرامیان مانده

کمی به روی سرم باشد و میان حرم

که چند دختر نوپا به کاروان مانده

بدون تو بِدَود چند بار تا گودال

ببیندم که نگاهم به آسمان مانده

کمان حرمله تیری به سینه ام زده است

به چند جا اثر نیزه ی سنان مانده

نشسته شمر و عرق می چکد ز پیشانیش

برای ضربه ی آخر نفس زنان مانده

کلب العباس(ع) بازدید : 35 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

انگار بنا نیست سری داشته باشی

سر داشته باشی ، جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که از میوه ي باغت

اندازه کافی ثمری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن

این آخر عمری پسری داشته باشی

ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ لیلا

مدیون حسینی نظری داشته باشی

میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی

بگذار که چندی پدری داشته باشی

تو از همه ي آينه ها پيش تريني

تكثير شدي بيشتري داشته باشي

رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است

از من تو نباید خبری داشته باشی؟

بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم

شاید بدن مختصری داشته باشی

چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت

تا پیکر پاشیده تری داشته باشی

با نیم عبا بردن این جسم بعید است

باید که عبای دگری داشته باشی

کلب العباس(ع) بازدید : 97 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

نه علمدار مانده در بر تو

ونه قاسم نه عون نه اکبر تو

روی سینهء تو عبدالله

رفت بعد از علی اصغر تو

حال سینه و دهان و سر و

دست و انگشتر است لشگر تو

آب که نبود باید گفت

خون گذشته است از سر تو

کار گودال چون گرفت بالا

همهمه شد به روی پیکر تو

در خیالش یکی درو می کرد

گندم ری به قیمت سر تو

یک نفر در هوای پیرهن است

دیگری فکر انگشتر تو

ویکی بیخیال تو اما

فکر گوشواره های دختر تو

چکمهء قاتلت چه سنگین بود

با جسارت نهاد بر پر تو

شمر جالس علی صدره

خنجر اما نمی برد سر تو

دیده انگار دشنه هم که زده

بوسه بر حنجر تو خواهر تو

نیزه و خاک اگر که بگذارند

می رسد یک نفس به حنجر تو

دست خالی نرفت از گودال

هر که آنجا رسید بر در تو

بانویی در کشاکش گودال

بر زمین خورد پیش پیکر تو

بانویی ناله میزد و می گفت

واحسیناه به جسم اطهر تو

ای ذبیح به خاک و خون غلطان

پرسشی داشتم ز محضر تو

بانویی که قد کمانتر بود

خواهرت بود یا که مادر تو

کلب العباس(ع) بازدید : 243 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

خبري نيست از تو و کفنت

يوسف من کجاست پيرُهنت

يادگاري ز جنگ حک شده است

مُهري از سمِّ اسب روي تنت

تا خود حشر بر سنان لعنت

که فرو کرده نيزه در دهنت

پيرمردان ناتوان حتّي

با عصا مي زدند بر بدنت

همه را سياه مي ديدي

به فداي نفس نفس زدنت

استخوان هاي سينه ي تو شکست

شمر وقتي که روي سينه نشست

آينه بودي و ترک خوردي

از همه بي هوا کتک خوردي

قتلگاهت نگو که غوغا بود

سر پيراهن تو دعوا بود

کاش مادر نبود در گودال

از بد روزگار امّا بود

کلب العباس(ع) بازدید : 169 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

آنقدر چكمه به پهلوش زدن نامردا
نيزه و تير به بازوش زدن نامردا
با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا
پنجه در طُره ی گيسوش زدن نامردا

مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد و فرياد كشيد


هر چه كه دور و برش بود به غارت بردن
شال سبزی كمرش بود به غارت بردن
حتی عمامه سرش بود به غارت بردن
آنطرف تر سپرش بود به غارت بردن

مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد وفرياد كشيد

پبش زينب سر او را به سنان زد سنان
با لگد بر دهنش خنده كنان زد سنان
سيلی بر زينب غمديده چنان زد سنان
غل و زنجير و طناب دست زنان سنان

مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد و فرياد كشيد

بر سر پيكر عريان حسين خنديدن
بر نواميس مسلمان حسين خنديدن
همه بر اشك يتيمان حسين خنديدن
لحظه خواندن قرآن حسين خنديدن

مادرش از نفس افتاد زبس داد كشيد
خواهرش رو به مدينه شد و فرياد كشيد

ناله مادر او بين هياهو گم شد
معجر خواهر او بين هياهو گم شد
دزد انگشتر او بين هياهو گم شد
به خدا دختر او بين هياهو گم شد

کلب العباس(ع) بازدید : 66 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

این همه راه دویدم ز پی دلدارم

به امیدی که در این دشت برادر دارم

تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم

فکر همراهی با شمر دهد آزارم

اسبها پای خود از سینه ی او بردارید

من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم

خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند

من که از راهی بازار شدن بیزارم

یک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد

با چه از روی زمین جسم تو را بردارم

به وداع من و تو خیره بود چشم رباب

خواندن از طرز نگاهش که منم دل دارم

کلب العباس(ع) بازدید : 41 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

 خاطرم نیست که از کِی به تو عاشق شده‌ام

به تو عاشق شده فارغ ز علایق شده‌ام

پسر و دختر در محضر عشق است ، عزیز

که شود خادم مولا ، چه غلام و چه کنیز

پدرم گفت که میلاد تو در یادِ من است

مژده دادند که نوزاد شما سینه‌زن است

خاطرم هست که دادند مرا آب حیات

باز شد کام من از تربت و از آب فرات

نه من از روز ولادت شده‌ام مرده‌ی تو

دلم از روز ازل بود گره ‌خورده ‌ی تو

خاطرم هست به گوشم چو اذان می‌گفتند

دین من حب شما بود ، از آن می‌گفتند

شیر مادر که به جانم غم تو ریخته بود

نمکی داشت که با اشک درآمیخته بود

شهد شیر و نمک اشک به جانم چو نشست

دلم از غصه ترک خورد ، شنیدم که شکست

مادرم بود کنیز و پدرم نوکر تو

خانه ‌زادم که شدم عبد علی‌ اصغر تو

خاطرم هست که یک بار محرم که رسید

مادرم پیرهن مشکی من را که برید

بخیه ‌زد به لباس من و نیشتر به دلش

سر سوزن به لباس من و خنجر به دلش

زیر لب گفت فدای تو شوم جان پسر

روی هر بخیه اثر بود ز اشک مادر

روی هر خانه نشانی ز محرم زده بود

به در خانه‌ی ما پرچم ماتم زده بود

مسجد و تکیه ، حسینیه ‌ی زیبا شده بود

کینه‌ها مرده ولی دوستی احیا شده بود

خاطرم هست گُل گریه به باغ جگرم

خاطرم هست کشیدم گِل ماتم به سرم

خاطرم هست دم و سینه و زنجیر و علم

چایی تازه‌ دم پیرزنی با قد خم

سینه ‌سُرخم که برای تو شدم سینه ‌سیاه

دولت عشق گرفتم ز تو با نیم‌ نگاه

خاطرم هست پدر رنگ تنم را چون دید

آفرین گفت و کبودی تنم را بوسید

گفت ای تشنه که از خون کفنت سرخ شده

سینه ‌ی برگ گُل سینه ‌زنت سرخ شده

لقمه‌ ی پاک پدر از نمک خوان تو بود

شیر مادر همه از چشمه‌ی احسان تو بود

من که با رزق تو از کودکی ‌ام پیر شدم

بی‌ سبب نیست که این‌ گونه نمک‌ گیر شدم

والدینم ز تو امید دعایی دارند

که غلامان تو هم شیر بَهایی دارند

سینه ‌زن‌ های همان دوره همه مَرد شدند

مبتلای تو و عشق تو و بی ‌درد شدند

طمع شَهد شهادت نفسی داد به ما

نفس گرم ولایت نفسی داد به ما

فِدیه شد هدیه ‌ی شیدایی مادرها مان

رَجَزِ بدرقه لالایی مادرهامان

که اگر سر بِنَهی در قدم روح ‌الله

شیر من باد حلالت ، پسرم بسم‌ الله

شیر مادر چه اثرها که ندارد ، دیدیم

رهبر ما چه پسرها که ندارد ، دیدیم

هرکه مانده ‌ست و مخالف به امامش باشد

هرچه خورده‌ست از این سفره حرامش باشد

دوش در عالم رؤیای غم‌انگیز ، مرا

بانویی گفت محرم شده ، برخیز بیا

گفت برخیز بیا دخترم آواره شده

بی حسینم همه اهل حرم آواره شده

کلب العباس(ع) بازدید : 65 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

 اول عشق تو «لَن» بود نمیدانستم

آخرش هم «ابَداً» بود نمیدانستم

نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است

همه جا صحبت من بود نمیدانستم

چشم من خیس شد ، عاشق شدنم هم لو رفت

گریه بر من قَدِغن بود نمیدانستم

بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید

عشق ، بد نام شدن بود نمیدانستم

تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را

دل ما اهل «قَرَن» بود نمیدانستم

از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند

تشنگی طالع من بود نمیدانستم

مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم

در دلم میل چمن بود نمیدانستم

شامل مرحمت فاطمه گشتم من اگر

علتش سینه زدن بود نمیدانستم

هر کجا نام حسین آمد، باران بارید ...

... مادرش مطمئناً بود نمیدانستم

دست و پا میزد و گفتند همه تشنه لب است

نیزه ای بین دهن بود نمیدانستم

فاطمه زنده از آن کوچه اگر برگشته

علتش کار حسن بود نمیدانستم

کلب العباس(ع) بازدید : 50 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

چون زخم های روی تنت گریه ام گرفت

از پـیــرهـن نــداشـتـنـت گریه ام گرفت

بـا دیـده هـای سـرخِ جگـر مثـل مـادرم

هنگام دست وپا زدنت گـریـه ام گـرفت

جـایـی بـرای بـوسـه بــرادر نـیـافــتم

از نیـزه هـای در بـدنت گـریه ام گـرفت

تا دیـدم آن سـواره ولـگـرد نـیـزه دار

بــر تـن نـمـوده پـیـرهنت گریه ام گرفت

وقـتـی شنـیـدم از پسـرت ای امام اشک

یـک بـوریـا شـده کـفـنـت گریه ام گرفت

کلب العباس(ع) بازدید : 45 جمعه 03 خرداد 1392 نظرات (0)

مولای ما نمونهٔ دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِئیل واژهٔ بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم ناد علی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است

تعداد صفحات : 6

درباره ما
Profile Pic
کبوتران حرم عشق پیگاه مداحی ها و اشعار برادر بهمن مهدوی می باشد. در ضمن این پایگاه پایگاه اختصاصی ایشان نمی باشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرتون بیشتر چی توسایت بذاریم تا رضایتتون بیشتر شه؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 219
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 62
  • آی پی دیروز : 43
  • بازدید امروز : 383
  • باردید دیروز : 78
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 866
  • بازدید ماه : 1,714
  • بازدید سال : 9,214
  • بازدید کلی : 40,670
  • هیات عاشقان قمر بنی هاشم

    سلام بر شما شیفتگان ارباب بی کفن امیدوارم از مطالب لذت ببرید

    هیات عاشقان قمر بنی هاشم(ع)

    سلام

    امیدوارم مطالب سایت براتون همون چیزی باشه که می خواین

    حتما حتما حتما حتما نظر بدین

    التماس دعا

    یا علی

    ارتباط با برادر بهمن مهدوی

    با سلام...

    برای ارتباط و هماهنگی مجالس خود با برادر بهمن مهدوی از شماره زیر استفاده کنید:

    09362242362

    یا از این آدرس ایمیل استفاده کنید:

    bahmanmahdavi16@yahoo.com

    بهتر است از پیامک استفاده کنید

    امیدوارم از نفس ایشان بهره مند شوید...

    یاعلی