loading...
کبوتران حرم عشق
سایت اختصاصی برادر بهمن مهدوی افتتاح شد...

سایت شخصی برادر بهمن مهدوی افتتاح شد

نویسنده 90 درصد مطالب این سایت خود آقای مهدوی می باشد و بهانه ای مناسب برای این است که شما بتوانید به طور مستقیم با این مداح اهل بیت که هم مداح و هم شاعر و هم سبک ساز می باشد ارتباط داشته باشید و با او صحبت کنید و خواسته های خود را با این نوکر خوش رفتار در میان بگذارید

سایت اختصاصی برادر بهمن مهدوی:www.bahmanmahdavi.ir

التماس دعا

محفل پر فیض روضه

محفل پرفیض روضه

با حضور:حاج رحمان نوازنی و برادربهمن مهدوی و سایر ذاکران آل الله

زمان:سه شنبه ،یازدهم تیر ماه،همزمان با نماز مغرب و عشا

مکان:کرج-خ چالوس-منطقه یک-خ مطهری-انتهای خ ستارخان-بالاتر از پله ها سمت راست-پلاک 137-منزل برادر بهمن مهدوی

کلب العباس(ع) بازدید : 151 جمعه 27 بهمن 1391 نظرات (0)

زانو بغل گرفت که بابا بیاورد

یک سر شبیه حضرت زهرا بیاورد

 

یک دسته گل بنفشه برایش خریده بود

چیزی نداشت غیر همین تا بیاورد

کلب العباس(ع) بازدید : 74 سه شنبه 24 بهمن 1391 نظرات (0)

مرا به جاده ی بی انتهایتان ببرید

به سمت روشنی نا کجایتان ببرید

کنار سفره اگر میلتان تمایل داشت

دو تکه سیب برای گدایتان ببرید

سوار بال قنوت فرشته می گردم

اگر که نام مرا در دعایتان ببرید

برای آنکه به توحید چشمتان برسم

مرا به سمت اذان صدایتان ببرید

مرا شبیه نسیم سحر در این شبها

به خاک بوسی پایین پایتان ببرید

و تا قیام قیامت ستارهه می ریزم

اگر مرا سحری کربلایتان ببرید

اگر چه قابلتان را ندارد این گریه

کمی برای همین زخمهایتان ببرید

شما که راهی شمشیرهای گودالید

نمیشود که سرم را به جایتان ببرید؟

مسافران سر نیزه های عاشورا

قسم به عشق مرا تا خدایتان ببرید

خوانده شده توسط برادر بهمن مهدوی در هیات مکتب النبی شهرک اوج در مراسم دومین سالگرد تک پیر غلام دوران حاج علی کهن ترابی و هیات عاشقان قمر بنی هاشم

کلب العباس(ع) بازدید : 1119 دوشنبه 23 بهمن 1391 نظرات (0)

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

خبر آمد که ز معشوق خبر می آید

ره گشایید که یارم ز سفر می آید

کاش می شد که ببافند کمی مویم را

آب و آیینه بیارید پدر می آید

نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی

نه دگر موی سرم تا به کمر می آید

جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد

غالباً درد به دنبال جگر می آید

راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!

سر که آشفته شود حوصله سر می آید

هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم

نیم عمامه از آن بهر تو در می آید

به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم

غیر من از پس کار تو که برمی آید؟

راستی! هیچ خبردار شدی تب کردم؟

راستی! لاغری من به نظر می آید؟

راستی! هست به یادت دم چادر گفتی

دختر من! به تو چادر چقدر می آید

سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند

جای آن لخته ی خونم ز بصر می آید

کلب العباس(ع) بازدید : 52 دوشنبه 23 بهمن 1391 نظرات (0)

 

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

عوض آنکه نهم سر به بر بابایم

آمده در برم ای عمه، سر بابایم

با نگاهی به سر و وضع پدر فهمیدم

که چرا طول کشیده سفر بابایم

جان زهرا قسمت می دهم ای عمه بگو

خون چرا می چکد از چشم تر بابایم ؟

چشم و ابرو و دهان و لب او زخم شده

چه بلاهاست که آمد به سر بابایم ؟

عمه باید ز اباالفضل بپرسم چه شده

چون عمو بوده فقط دوروبر بابایم

از خودم میل ندارم که بگویم سخنی

ترسم این است بسوزد جگر بابایم

هوس نان و غذا کرده دلم از بس که

عطر نان می دهد این موی سر بابایم

کلب العباس(ع) بازدید : 141 پنجشنبه 19 بهمن 1391 نظرات (0)

ای که تویی آرام دلم                 تشنه ی لطفت آب و گلم

          نرگس نرجس به کجایی(به کجایی)(2)

من به فراقت همچو نیم             تو چو بهاری من چو دیم

             تا به کجااز تو جدایی(تو کجایی)

          نرگس نرجس به کجایی(به کجایی)

ای روی تو ماهم           

من دیده به راهم(2)

          بر سر راه تو نشستم که بیایی

      نرگس نرجس به کجایی(به کجایی)

ای یوسف زهرا

ای گمشده ی ما

         جلوه نما تا که نمردم ز جدایی

      نرگس نرجس به کجایی(به کجایی)

ای که مسیحایی نفسی               من که ندارم جز تو کسی

         من به تو مشغول و تو مشغول که هستی؟

ای که به اشک و زمزمه ای             قتلگهی یا علقمه ای

     یا که در آن گوشه ی شش گوشه نشستی

من ز پا نشستم

من دل به تو بستم

             یوسف زهرا سر بازار تو هستم

 

 

 

 

کلب العباس(ع) بازدید : 69 پنجشنبه 19 بهمن 1391 نظرات (1)

 

خود را مقیم وادی احساس می کنم

دل را خمار عطر گل یاس می کنم

تا واکنی گره زکار فرو بسته دلم

خود را دخیل حضرت عباس می کنم

تا نام پاک ساقی لب تشنه می برم

بوی تو را به میکده احساس می کنم

تا تو بیایی ازسفرای باغبان عشق

یاد گل شکسته تر از یاس می کنم

اشکی که داده ای به دو دنیا نمی دهم

من کی نظر به گوهرو الماس می کنم

ای آنکه آبرو به من خسته داده ای

من آبروی نام تو را پاس می کنم

من عاشق جمال تو هستم بیا بیا

در حسرت وصال تو هستم بیا بیا

کلب العباس(ع) بازدید : 102 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (0)

 

 

عمه جان این سر منور را

کمکم می کنی که بردارم

شامیان ای حرامیان دیدید

راست گفتم که من پدر دارم

**

ای پدر جان عجب دلی دارم

ای پدر جان عجب سری داری

گیسویم را به پات می ریزم

تا ببینی چه دختری داری

**

ای که جان سه ساله ات بابا

به نگاه تو بستگی دارد

گر به پای تو بر نمی خیزم

چند جایم شکستگی دارد

**

آیه های نجیب و کوتاهم

شبی از ناقه ها تنزل کرد

غنچه های شبیه آلاله

روی چین های دامنم گل کرد

**

دستی از پشت خیمه ها آمد

لا جرم راه چاره ام گم شد

درهیاهوی غارت خیمه

ناگهان گوشواره ام گم شد

**

هر بلایی که بود یا می شد

به سر زینب تو آوردند

قاری من چرا نمی خوانی

چه به روز لب تو آوردند؟

**

چشمهای ستاره بارانم

مثل ابر بهار می بارد

من مهیای رفتنم اما ...

خواهرت را خدا نگه دارد!

کلب العباس(ع) بازدید : 51 سه شنبه 17 بهمن 1391 نظرات (0)

 

 

هم اشک یتیم را در آوردی تو

هم دست به سوی معجر آوردی تو

بگذار برای صبح، قدری آرام

مامور طبق، مگر سر آوردی تو

**

بابای مرا بیار بابایی که...

دستی بکشد میان موهایی که...

هر روز ز روز قبل کمتر می شد

با شعله ی بام های آنجا که...

**

شد وارد شهر محمل ساداتی

دادند به این قبیله نان خیراتی

از شام، سران کوفه معجر بردند

آن روز برای طفلشان سوغاتی

**

در راه سری بریده همسایم بود

یک باغچه ی خار داخل پایم بود

نه، خواب نبود!! داخل انگشتش...

انگشتری عقیق بابایم بود

**

بر نیزه پر پرستویم را بردند

سنجاق میان گیسویم را بردند

تا از گل سر خیالشان راحت شد

بابای گلم، النگویم را بردند

**

آن مرد که نای گفتن از پایش نیست

میگفت بیا بیا که بابایش نیست

سیلی زد و بعد مدتی حس کردم

که لاله گوش من سر جایش نیست

**

آرامش خواب هرشبی را هم که...

گیسوی به آن مرتبی را هم که...

هنگام شلوغی وسط خیمه بمان

زیبایی چادر عربی را هم که...

کلب العباس(ع) بازدید : 100 دوشنبه 16 بهمن 1391 نظرات (0)

پایان شبهای بلند انتظاری         

آیا برای آمدن میلی نداری

من نذر کردم خاک پایت را ببوسم

آیا سر این بنده منت می گذاری

من قبل از اینها این همه ویران نبودم

آباد بود این خانه ما روزگاری

من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم

می خواستم پیشت بماند یادگاری

تا این که دلها بوی سجاده بگیرند

باید بیایی و کمی تربت بیاری

یک روز می آیی و تا صبح قیامت

مارا به دست آسمان ها می سپاری

یک هفته دیگر دل آواره من

باید بسازد با فقیری با نداری

کلب العباس(ع) بازدید : 50 دوشنبه 16 بهمن 1391 نظرات (0)

روزا بی تو شبیه شام تاره

دلم آروم نداره

بی قراره

یکی کاشکی ازت خبر بیاره

کجایی ای همه دار و ندارم

بهار اومد بهارم

توی سینم

یه قلب خسته از زمونه دارم

دلم برات می خونه تو کجایی

چشام کاسه ی خونه تو کجایی

با خندت همه آسمون می خنده

گل بارون می خنده

تو که شادی گلای باغچه ی خونمون می خنده

با گریت کار دنیا اشک و آهه

برام خنده گناهه

اگه گریه کنی روزم سیاهه

دلم برات می خونه تو کجای

چشام کاسه ی خونه تو کجایی

 

کلب العباس(ع) بازدید : 64 دوشنبه 16 بهمن 1391 نظرات (0)

 

ای آشنا به مجلس درد آشنا بیا

بیگانه نیستی به بر آشنا بیا

از بهر خود برات نجات از خدا بخواه

با نیت خلوص برای خدا بیا

ای در کف دو دشمن پست و قوی اسیر

بهر نجات خویش به زیر لوا بیا

درمانده و اسیر گرفتار ظالمی

آماده شو بخدمت به زیر لوا بیا

ای غرق در میانه گرداب معصیت

برکشتی نجات حق کبریا بیا

دل کن تهی ز حیله و کبر و غرور و ناز

محزون و دلشکسته و با التجا بیا

ایدردمند خسته برای علاج خود

برخیز با امید بدارالشفا بیا

ای نادم از خطا ومعاصی تلاش کن

با مهر و با کمال به باب عطا بیا

این مجلسیکه نسبت وی بر محمد است

پاکیزه شو ز جمله لباس خطا بیا

گر منکر اوامر حقی برو برو

گر عامل فرایض دینی بیا بیا

گر طالبی بخیل ملک هم نشین شوی

با عشق و با علاقه برای عزا بیا

این نکته را علومی زاوستاد یاد گیر

بر مجلس عزای حسین بی ریا بیا

کلب العباس(ع) بازدید : 49 دوشنبه 16 بهمن 1391 نظرات (0)

 

اگر روزی رسد روی تو بینم

گذارم زیر پایت این جبینم

چرا احوال زارم را نپرسی

ابا صالح که از هجرت غمینم

اگر سهمی بود مارا زدیدار

بگو تا برسر راهت نشینم

خریدی هر چه خوب ازبین ما بود

همه رفتندو من با غم  قرینم

بیا ای دوست دردم را دوا کن

مرا با دیدنت حاجت روا کن

بیا مولا که من چشم انتظارم

همیشه با غم هجرت بنالم

شود روزی شینم روبریت

که یک بوسه زرخسارت بچینم

کلب العباس(ع) بازدید : 63 دوشنبه 16 بهمن 1391 نظرات (1)

 

ما منتظریم از سفر برگردی

یکروز شبیه رهگذر بر گردی

با کاسه آب و مجمری از اسپند

ما آمده ایم پشت در برگردی

وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم

گفتیم نمی شود سحر برگردی

ما منتظر تو ایم آقا نکند

یک جمعه غروب بی خبر برگردی

من گوشه نشین کوچه بر گشتم

ای کاش که از همین گذر برگردی

پرواز نمی کنیم از اینجا باید

در فصل نبود بال  و پر بر گردی

وقتش نرسیده است ای مرد ظهور

با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟!

کلب العباس(ع) بازدید : 64 دوشنبه 16 بهمن 1391 نظرات (0)

 

گمان کنم که زمانش رسيده برگردي

به ساحت شب قدر اي سپيده برگردي

هزار بيت فرج نذر مي کنم شايد

به دفتر غزلم اي قصيده برگردي

زمان آن نرسيده کرامتي بکني

قدم به خانه گذاري. به ديده بر گردي؟

مزار حضرت مهتاب را نشان بدهي

به شهر سبز ترين آفريده برگردي

گمان کنم که زمانش ... گمان کنم حالا

که پلک شاعري من پريده بر گردي!

نگاه کن ! به خدا بي تو زندگي تنهاست

قبول کن که زمانش رسيده برگردي!

کلب العباس(ع) بازدید : 38 یکشنبه 15 بهمن 1391 نظرات (0)

 

تمام نامه عمرم سیاه گردیده

که شغل روز و شب من گناه گردیده

برای اینکه بیایم به توبه ای سویت

دو چشم ناز و قشنگت به راه گردیده

امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی

دو چشم تو به گناهم گواه گردیده

هر آنچه خرج نمودی که بنده ات گردم

زبی لیاقتی من تباه گردیده

بیا و مشکل من را تو با اجل حل کن

که این گدای حرم بی پناه گردیده

من از نگاه کبودی دلم پریشان است

عذاب من زشرار نگاه گردیده

بیا به پای دل من بزن تو زنجیری

بگو که دست مرا عاقبت تو می گیری

کلب العباس(ع) بازدید : 79 یکشنبه 15 بهمن 1391 نظرات (0)

 

تشنه ام، جانِ فراتِ همه، آبم بدهيد

يا به دريا خـــبر از حالِ خــرابم بـدهيد

چون اباالفضلِ پر از عشق بياييد همه

بين گهوارهء پــرپــر شــده تابـم بـدهيد

تشنه ام، با لب گلگونِ عطش واعطش ام

در دلِ بسترِ خون، رخـصتِ خـوابم بـدهيــد

حــربهء حـــرمله ها با دل و جانم چه نکـرد

خــبر از تــشنگي و حـال خرابــم بـــدهــيد

با نشان دادنِ گلهايِ بخون خفتهء باغ

کـــمتر از ديدنِ اين صحنه عذابم بدهيد

ســاقـيـانِ لــبِ کــــوثر، بشتابيد کـــنون

که از اين تشنه لبي جام شرابم بدهيد

کي مي آييد به بالينِ منِ غرقــه به خـون

تا به پاس عطش ام، جرعه اي آبم بدهيد

تـا نبينم غضب و چهرهء ظلماني شب

با گل و لهجهء خورشيد جوابم بــدهيد

کلب العباس(ع) بازدید : 303 جمعه 13 بهمن 1391 نظرات (0)

آه حسین (ع)

آخر نشد كه عقده از اين دل درآورم
موي تورا ز پنجه ي قاتل درآورم
گفتم كه نيزه را ز مقابل در آورم
جسم تورا ز چنگ اراذل درآورم

گودال تنگ و پيكر تو ريز ريز شد
با يك لباس چكمه ي قاتل تميز شد

هركس دويد گوشه ي گودال برنگشت
پيراهن از كشاكش جنجال برنگشت
در زير نعل ها تن پامال برنگشت
چشم كسي ز غارت خلخال برنگشت

خلخال را كشيد و زني التماس كرد
يك زن به مرد بد دهني التماس كرد

کلب العباس(ع) بازدید : 47 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (0)

سپرده ام به کنیزان و هر چه نوکرتان

 که آینه نگذارند در برابرتان

که گیسوی تو یکی در میان پر از یاس است

  چه آمده است در این کنج خانه بر سرتان

شکسته ای و همین که به راه می افتی

صدای آینه می آید از سراسرتان

چه روی داده که حتی برای یک لحظه

عقب نمیرود از چهره معجرتان

نبینمت که به دیوار تکیه می آری

کنار چشمه چشم غریب همسرتان

کجاست شانه زدن ها که کار هر شب بود

به گیسوان نجیب دخترتان

خدا به خیر کند این نفس زدن هارا

که سخت می رسد از سینه تا به حنجرتان

ببین چگونه غرور شکسته ی مردی

نشسته پای نفس های رو به آخرتان

الا مسافر بی نام و نشان خدا

تو آن بدون مزاری و ما کبوترتان

کلب العباس(ع) بازدید : 38 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (0)

کشته ی زهر کینه یا داغ نیلوفری تو

آیینه غروب غم انگیز مادری تو

راتو تو کوچه بستن         غرورتو شکستن

چشمات داره از کوچه ها روضه میخونه

می گفتی زیر پا ها        با گریه هات یا زهرا

انقد نزن که مادرم خیلی جوونه

یه عمره گرچه از تو         در نمیاد صدایی

با غصه های کوچه         تنها تو آشنایی

               حسن غریب مادر(4)

سوختن و ساختن اصلا همیشه رسم کریماست

این خون که تو طشته یا زخم قدیم قدیماست

دستاشو بالا آورد           سیلی به صورتش خورد

جلوی چشمتو با چادرش نگهداشت

تو آسمون نیلی             وای بی حیا با سیلی

تو صورت عشق علی چه لاله ای کاشت

تو کشته ی غمهای           بانوی قد کمانی

داری تو صحن چشمات       صورت ارغوانی

             حسن غریب مادر(4)

کلب العباس(ع) بازدید : 405 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (0)

دلم به کربلات دخیل می بنده از اینجا

دیوونه ماه بنی هاشمه قلب ما

شدم گرفتارت          اسیر و تب دارت

میخوام تا جون دارم بشم نوکر و بیمارت

نور علی نوری           تو مخزن شوری

اگه حسین شاه منه تو امپراطوری(4)

برای کربلای تو دلم شده محزون

تو تل زینبیه من می خوام بریزم خون

گشته ام آماده          به من بده باده

کرم کن و به گردنم بزن تو قلاده

نور علی نوری           تو مخزن شوری

اگه حسین شاه منه تو امپراطوری(4)

کلب العباس(ع) بازدید : 41 چهارشنبه 11 بهمن 1391 نظرات (1)

به نام آب به نام فرات نام شما

من آفریده شدم تا کنم سلام شما

نوشته اند به روی جبین ما دو نفر

شما غلام حسین و منم غلام شما

خوشا به حال پر و بال این کبوترها

گهی به بام حسین و گهی به بام شما

تو آن همیششه امامی و ما همان ماموم

به قامتی که گرفتیم با قیام شما

تو ماه بودی و نزدیک آبها که شدی

تمام علقمه پا شد به احترام شما

هزار باده هزاران پیاله می رویید

همین که تیر رسید و شکست جام شما

همینکه ناله ی ادرک اخایتان پیچید

شکست قامت طوبایی امام شما

مسیر علقمه را بوی انکسار گرفت

چه حس بی رمقی بود در کلام شما

به حال و روز بلندای تو چه آوردند

تمام علقمه پر گشته از تمام شما

 

کلب العباس(ع) بازدید : 37 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)

 

آه کشم دم به دم سیر کنم کو به کو

تا به سر کوی تو با تو شوم رو به رو

خسته شدم از بهار با گل و باغم چه کار

جز گل روی تو ام نیست به باغ ارزو

تا صف مشحر دمد بوی گل از بسترم

گر که به رویا شبی با تو کنم گفتگو

ای پسر فاطمه  ای به فلک قائمه

بی تو حیات همه  بسته به یک تار مو

چند کشم از درون ناله یابن الحسن

چند ز خون جگر چهره کنم شستشو

کلب العباس(ع) بازدید : 45 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)

 

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشمهایت

این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام  راه ساحل دریا بگیرد

اقا بیا تا کی دوچشم انتظارم

شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

اقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام دست زهرا را بگیرد

کلب العباس(ع) بازدید : 68 دوشنبه 09 بهمن 1391 نظرات (1)

 

بهار قلب من اذان بگو، مؤذن حرم اذان بگو

تمام حاصلم اذان بگو، علي اكبرم اذان بگو

اللهاكبر، اين صدا، صداي اذان است يا شهادتين است

اين تن شهيد پيمبر، يا پسرِ حسين است

رو دامن خشك صحرا، رودي پراز خونه

كهاز چشمام روونه

وقتي با چشمام ميبينم، مركب، تنت رو

روي خاكا ميكشونه

تو قتلگاه خونينت عمر من سراومد

تو دست و پا زدي و از دستم، كاري بر نيومد

پسرم، عمه ميميره،پاشو بريم خيمه

بابا دستاتو ميگيره، پاشو بريم خيمه

عليابن حسين ابنعلي

***

شبيه مادرم زهرا شدي

شبيه يك عقاب نيمهجان

به وسعت همه صحرا شدي

اللهاكبر، اين چه حالتیست كه وقتي

ميزنم صدايت

ميتپد به روي دل خاك، قطعه قطعههايت

شكسته پيش نگاهم، سرو، بلندي كه

عصاي پيريام بود

كجا برم بعد چشمات، چشمي كه شهلاي

شب دلگيريام بود

نفس كشيدن شد بابا بعد تو چه مشكل

گرفته راه نفسهامو خندههاي قاتل

آبرو بخر باباجون، پاشو بريم خيمه

منو هم ببر بابا جون،پاشو بريم خيمه

پسرم، عمّه ميميره، پاشو بريم خيمه

بابا دستات ميگيره، پاشو بريم خيمه

***

ببين علی كه شيون ميكند، چگونه عمة صبور تو

سر همه پر از خاك عزاست

حتي عموي پرغرور تو

اللهاكبر، اين چه سرنوشت عجيبيست

آخر اين چه داغيست

از تو و تن تو فقط چند تك ستاره باقيست

بيايد كمك، اي جوونا، اينجا تو باغ من

پر از برگ خزونه

بياييد ببينيد، كه اينجا، اكبر

دلاتونو به آتيش ميكشونه

براي درد بي­درمونم دوا بياريد

براي تشييع اين پيكر، عبا، بياريد

پسرم، غنچهها مُردن، پاشو بريم خيمه

جوونا، عبا اوردن، پاشو بريم خيمه

کلب العباس(ع) بازدید : 46 دوشنبه 09 بهمن 1391 نظرات (0)

 

امشب ز لطف كبريا عالم همه پرنور شد

شمس عيان شد در جهان ظلمت دوباره دور شد

خفاش سان خصم ولى از نور تابان كور شد

نور دو چشم ساقى كوثر از آن مسرور شد

ابليس ديد اين نور را آزرده و رنجور شد

دل هاى مردان خدا پر از نشاط و شور شد

آمد امام پنجمين از فاطمه بنت حسن

چشم على بن الحسين روشن از اين فخر ز من

بيت امام ساجدين روشن شد از نور خدا

از اين تجلى در عجب سكّان عرش كبريا

سبّوح گو، قدوس گو كروبيان اندر سما

گويى عيان آمد ز نو انوار ختم الانبيا

آمد به دنيا زاده دخت امام مجتبى

رويش حسن بويش حسين از نسل پاك مرتضى

به به از اين زيبا پسر كز دامن عصمت بود

از علم و حلم و فضل او دين نبى محكم بود

هم نام جدش مصطفى آن رهبر عالم بود

مانند شاه لافتى فرمانده اعظم بود

کلب العباس(ع) بازدید : 44 یکشنبه 08 بهمن 1391 نظرات (0)

دردم مداوا می کنی آقای خوبم

                                  عقده ز دل وا میکنی آقای خوبم

دل مرده ام اما تو با یک گوشه چشمی

                                 کار مسیحا می کنی آقای خوبم

آیینه زیبا می شود با یک نگاهت

                                 دل را تو شیدا می کنی آقای خوبم

بهر ظهور خود چرا ای یوسف عشق

                                امروز و فردا می کنی آقای خوبم

پرونده ی اعمال ما گرچه سیاه است

                                می دانم تمضا می کنی آقای خوبم

تو مثل زهرا مادرت از بس که خوبی

                               با ما مدارا می کنی آقای خوبم

کلب العباس(ع) بازدید : 50 یکشنبه 08 بهمن 1391 نظرات (0)

 

دوباره روز ما رفت و شب آمد

غروب آمد فغانی بر لب آمد

نگشتم با خبر از حال يارم

خبر از غصه های او ندارم

دعا خواندم که او باشد سلامت

نبيند رنج و محنت تا قيامت

نمی دانم قبولم کرده يا نه؟

برای ما عطا آورده يا نه؟

غمی از قلب او کم گشت يا نه؟

دل او خالی از غم گشت يا نه؟

همه عشقم بود ای جان جانان

به پای تو بيندازم سر و جان

الا زيبا نگارم کی می آيی؟

همه عيد و بهارم کی می آيی؟

بيا درد علی (ع) درمان بگيرد

بيا هجران تو پايان بگيرد

الا ای آرزويم کی می آيی؟

تمام آبرويم کی می آيی؟

کلب العباس(ع) بازدید : 46 یکشنبه 08 بهمن 1391 نظرات (0)

ای آنکه بر لبها سرودی                  بایک نظر قلبم ربودی

کی میشود بینم به رویم                باب الحسینت را گشودی

ممنونتم آقا

              مدیونتم آقا

                              راهم بده راهم بده

                                                       مهمونتم آقا

                                  ارباب حسینم(4)

عرش الهی در لوایت               عالم اسیر خاک پایت

تو جای خود داری حسین جان     کعبه مرید کربلایت

با هروله آقا

             با زمزمه آقا

                           قسمت بکن سینه زنی

                                                         تو علقمه آقا

                                 ارباب حسینم(4)

کلب العباس(ع) بازدید : 37 شنبه 07 بهمن 1391 نظرات (0)

 

ای خاک در تو عرش را تاج

یکپایه زقدرتست معراج

تو در یتیمی و ترا جای

برتر زهمه چه دره التاج

فخر تو بفقر و تاجداران

آورده بفقر بر در تاج

آیات تو در زمانه ظاهر

چون شبگون خط ز صفحة عاج

بر روی زده کف خجالت

با جود کف تو بحر مواج

مشتاق ره ترا مغیلان

در زیر قدم حریر و دیباج

جامی که زنقد باد عصیان

شد خرمن طاعتش بتاراج

اکنون ره معذرت گرفته

مسکین بشفاعت تو محتاج

کلب العباس(ع) بازدید : 63 شنبه 07 بهمن 1391 نظرات (0)

 

اى به ذكر روى تو، تسبيح گردان ماه و مهر

وى به روز و شب جمالت را ثناخوان ماه و مهر

با خيالت رو به ذكر ياجميل آورده اند

بيش ازين در آتش حسرت مسوزان ماه و مهر

آسمان با صدهزاران ديده مى جويد تو را

رونما، تا رونما آرد به دامان ماه و مهر

در حجاب نور مستورى، ولى با اين همه

با نگاهى دل ز كف دادند آسان ماه و مهر

از فروغ روى تو هفت آسمان روشن شده ست

اى رخت را روز و شب آيينه گردان ماه و مهر

چشمشان در خواب هم هرگز نبيند خواب را

در رخ تو مات و حيرانند اينسان ماه و مهر

مدّعا را با دو شاهد آسمان اثبات كرد:

از سحرخيزان و از شب زنده داران، ماه و مهر

در گذرگاه تجلّى اى فروغ لايزال

با دو جلوه از تو شد اينسان فروزان ماه و مهر

با تو رونق نيست بازار مه و خورشيد را

بِهْ كه تا نگشوده بربندند دكّان ماه و مهر

رزقِ نور كهكشان ها در فروغ حسن تست

اى دو قرصِ نان تو را بر خوانِ احسان، ماه و مهر

دورباش چشم بد را نيست حاجت، تا كه هست

مجمره گردان فلك، اسپندريزان ماه و مهر

كهكشان در كهكشان گسترده طيف نور او

ذرّه اويند در گردون فراوان ماه و مهر

چون رُخش را گاه مه خوانند و، گاهى آفتاب

زين شرف سايد سر خود را به كيوان ماه و مهر

چشم من ماتِ جمال مصطفى بادا، كه هست

اندرين آيينه سرگردان و حيران، ماه و مهر

اى شبستان تجلّى از تو روشن همچو روز

وى به يمن جلوه ات اين گونه رخشان ماه و مهر

كرده ميلاد تو را با حضرت صادق قرين

تا خدا امشب كند با هم نمايان ماه و مهر

شايگان آورده، گنج شايگانم آرزوست!

اى به چرخِ جود تو رخشان هزاران ماه و مهر

اى به درگاه جلالت چار اركان خاكبوس

هفت اختر مشعل افروز و، دو دربان: ماه و مهر

از سر «پروانه» خود سايه رحمت مگير

هست تا در سايه مهرت خرامان ماه و مهر

کلب العباس(ع) بازدید : 67 شنبه 07 بهمن 1391 نظرات (0)

 

اي از بر سدره شاهراهت

واي قبّه ي عرش تكيه گاهت

اي طاق نهم رواق بالا

بشكسته ز گوشه ي كلاهت

هم عقل دويده در ركابت

هم شرع خزيده در پناهت

اي چرخ كبود ژنده دلقي

در گردن پير خانقاهت

مه طاسك گردن سمندت

شب طرّه ي پرچم سياهت

جبريل مقيم آستانت

افلاك حريم بارگاهت

چرخ ار چه رفيع، خاك پايت

عقل ارچه بزرگ، طفل راهت

خورده است خدا ز روي تعظيم

سوگند به روي همچو ماهت

ايزد كه رقيب جان خرد كرد

نام تو رديف نام خود كرد

اي نام تو دستگير آدم

و اي خلق تو پايمرد عالم

فرّاش درت كليم عمران

چاووش رهت مسيح مريم

از نام محمّديت ميمي

حلقه شده اين بلند طارم

تو در عدم و گرفته قدرت

اقطاع وجود9 زير خاتم

در خدمتت انبيا مشرّف

وز حرمتت آدمي مكرّم

از امر مبارك تو رفته

هم بر سر حرفت خود آدم

تا بود به وقت خلوت تو

نه عرش و نه جبرئيل محرم

نايافته عزّ التفاتي

پيش تو زمين و آسمان هم

كونين نواله اي  ز جودت

افلاك طفيلي وجودت

اي مسند تو وراي افلاك

صدر تو و خاك توده حاشاك

هرچ آن سمت حدوث دارد

در ديده ي همّت تو خاشاك

طغراي جلال تو لعمرك

منشور ولايت تو لولاك

نُه حقّه و هفت مهره پيشت

دست تو و دامن تو زان پاك

در راه تو زخم محض مرهم

بر ياد تو زهر عين ترياك

در عهد نبوّت تو آدم

پوشيده هنوز خرقه ي خاك

تو كرده اشارت از سر انگشت

مَه قرطه ي پرنيان زده چاك

نقش صفحات رايت تو

لولاك لما خلقت الافلاك

خواب تو ولا يَنامُ قلبي

خوان تو اَبيتُ عِندَ رَبّي

اي آرزوي قـََدَر لقايت

واي قبله ي آسمان سرايت

در عالم نطق، هيچ ناطق

ناگفته سزاي تو ثنايت

هر جاي كه خواجه اي غلامت

هر جاي كه خسروي گدايت

هم تابش اختران ز رويت

هم جنبش آسمان برايت

جانداروي عاشقان حديثت

قفل دل گمرهان دعايت

اندوخته ي سپهر و انجم

برنامده ده يك عطايت

بر شهپر جبرئيل نِه زين

تا لاف زند ز كبريايت

بر ديده ي آسمان قدم نِه

تا سرمه كشد ز خاك پايت

اي كرده بزير پاي كونين

بگذشته ز حد قاب قوسين

اي حجره ي دل به تو منوّر

واي عالم جان ز تو معطر

اي شخص تو عصمت مجسّم

واي ذات تو رحمت مصوّر

بي ياد تو ذكرها مزوَّر

بي نام تو وِردها مبتـَّر

خاك تو نهال شاخ طوبي

دست تو زهاب آب كوثر

اي از نفس نسيم خلقت

نُه گوي فلك چو گوي عنبر

از يَعصِمكَ الله اينت جوشن

وزيغفرك الله آنت مغفر

تو ايمني از حدوث گو باش

عالم همه خشك يا همه تر

تو فارغي از وجود، گو شو

بطحا همه سنگ يا همه زر

طاووس ملائكه بَريدت

سرخيل مقرّبان مُريدت

اي شرع تو چيره چون به شب روز

واي خيل تو بر ستاره پيروز

اي عقلِ گره گشاي معني

در حلقه ي درس تو نوآموز

اي تيغ تو كفر را كفن باف

نعلين تو عرش را كُلـَه دوز

اي مذهب ها ز بعثت تو

چون مكتبها به عيد نوروز

از موي تو رنگ كسوت شب

وز روي تو نور چهره ي روز

حلم تو شگرف دوزخ آشام

خشم تو عظيم آسمان سوز

ماه سر خيمه ي جلالت

در عالم علو مجلس افروز

بنموده نشان روي فردا

آيينه ي معجز تو امروز

اي گفته صحيح و كرده تصريح

در دست تو سنگريزه تسبيح

هر آدميي كه او ثنا گفت

هرچ آن نه ثناي تو خطا گفت

خود خاطر شاعري چه سنجد؟

نعت تو سزاي تو خدا گفت

گرچه نه سزاي حضرت توست

بپذير هر آنچه اين گدا گفت

هر چند فضول گوي مردي است

آخر نه ثناي مصطفي گفت؟

در عمر هر آنچه گفت يا كرد

ناداني كرد و ناسزا گفت

زان گفته و كرده گر بپرسند

كز بهر چه كرد يا چرا گفت؟

اين خواهد بود عُدّت او

كفاره ي هر چه كرد يا گفت

تو محو كن از جريده ي او

هر هرزه كه از سر هوا گفت

چون نيست بضاعتي ز طاعت

از ما گنه و ز تو شفاعت

کلب العباس(ع) بازدید : 51 شنبه 07 بهمن 1391 نظرات (0)

 

انتظار آمد به سر اى بيقراران تهنيت

شد خزان سر، آمده فصل بهاران تهنيت

جلوه گر گرديده حق اى حق شعاران تهنيت

ساقى از ره مى‏رسد جمع خماران تهنيت

پرمشام جان شد از عطر نكوى تُفْلِحوُا

ميگساران باده نوشيد از سبوى تُفْلِحوُا

شد ربيع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربيع

ازبهار و عيش و مستى گفتگو دارد ربيع

عيد زيباى برائت از عدو دارد ربيع

عيد ميلاد دو دلدار نكو دارد ربيع

موسم سرمستى دلهاى شيدا آمده

مصطفى با حضرت صادق به دنيا آمده

بشنو از بال ملائك نغمه توحيد را

در افق بنگر بروز واژه اميد را

حق طلب، از سينه ات بيرون نما ترديد را

اخذ كن از رهبران زنده دل تأييد را

با ولايت شو عجين و بر سر ميثاق باش

يا على برگو، به وصل يار خود مشتاق باش

دو نهال بارور در باغ دين روئيده شد

ياسهاى آسمانى در زمين روئيده شد

نخل حق در سرزمين مشركين روئيده شد

لاله در باغ دل اهل يقين روئيده شد

گلشن جان را ز عطر اين دو گل خوشبو ببين

رو نما سوى حجاز و جلوه يا هو ببين

عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگريد

اين دو نور عالم آراى خدا را بنگريد

باده نوشان مِى قالوابلى را بنگريد

وجه صادق را، جمال مصطفى را بنگريد

صد سلام و صد درود اين دو گل دلخواه را

سر دهيد اى عاشقان آواى صلى اللَّه را

سينه شد نورٌ عَلى نُور امتزاج نورشد

ديده حق روشن و چشمان باطل كور شد

بركليم ذى المعارج قلب عالم طورشد

بت پرستى در جهان منكوب شد مقهور شد

آتش آتشكده بى شعله و خاموش شد

طاق كسرى ريخت، ذكر يا اَحَد منقوش شد

آسمان عاشقى شد پر ستاره زين دو گل

عشقبازى با تداوم شد هماره زين دو گل

بر دل عشاق صادق شد اشاره زين دو گل

ديده دل شد گشوده بر نظاره زين دو گل

بر جمال اين دو ياس بى قرينه بنگريد

گاه سوى مكه گه سوى مدينه بنگريد

محور اسلام و قرآن در ثبات از اين دو مَه

مكتب توحيد باشد در حيات از اين دو مه

روشن آفاق تمام كائنات از اين دو مه

منجلى اوصاف بى پايان ذات ازاين دو مه

مِى فروشان مِى يكتا پرستى را ببين

جرعه‏اى يا هو بزن دنياى مستى را ببين

پرتوِ نور نبوت با امامت ديدنى ست

غنچه اخلاص از باغ ولايت چيدنى ست

وارد حصن ولايت هر كه شد در ايمنى ست

رمز عترت دوستى، بيزارى از نفسِ دَنى ست

نفس بگذار و ولاى آل ياسين را گزين

شو برى ازاهل بِدعَتْ روح آيين راگزين

مستى دل از مِى لولاك آل احمد است

هستى ما بسته بر خاك نعال احمد است

چشم ما در سير آفاق جمال احمد است

مركز پرگار خلقت كنج خال احمد است

دست ما در بر سراى آل احمد مى‏زند

قلب ما در هر طپش با يا محمد مى‏زند

كيستم من؟ ذره‏اى در آستان اهل بيت

آشناى دستهاى مهربان اهل بيت

شكر حق باشد دلم محتاج نان اهل بيت

گاه دستم گاه پايم گه زبان اهل بيت

من اُويسم بوذَرَم سلمانم و مِنّاستَم

بنده آشفته كوى اباالزهراستم

من اباالزهرايى‏ام نسل و تبار احمدم

گنبدالخضرايى‏ام شمع مزار احمدم

شيعه‏اى فارغ ز خويش و بيقرار احمدم

آرزو دارم كند حق همجوار احمدم

بنگريد اين از منيّت خسته گمراه را

عبد زهرا عبد طاها عبد آل اللَّه را

حمْيَرىِ دوره خويشم گداى صادقم

با همه نقصم اسير و مبتلاى صادقم

معصيتكارم ولى عبد سراى صادقم

خوب يا بد آرزومند دعاى صادقم

كاستى‏هاى مرا درمان كند خاك بقيع

كاش بودم ذره‏اى در بين خاشاك بقيع

كاش منهم يك پرستو در مدينه مى‏شدم

زائر كوى نبى بى قرينه مى‏شدم

كاش منهم كشته يك زخم سينه مى‏شدم

مرهمى بر درد بانوى حزينه مى‏شدم

كاشكى از جام زهرايى مرا شهدى رسد

دست من بر دامن نور خدا مهدى رسد

کلب العباس(ع) بازدید : 78 شنبه 07 بهمن 1391 نظرات (1)

 

سبک زمینه

خدا داند که من گدای هر شبم        همیشه ذکر تو بود روی لبم(2)

تو شبای غریبی مهتاب من حسینه

همه عالم بدونن ارباب من حسینه(2)

                      حسین من بیاواین دل شکسته را بخر

                    حسین من مسافر جامانده را باخود ببر(4)

حسین ارباب همیشه ارباب منی      حسین ارباب همیشه سلطان غمی(2)

تو سر در دلم من،اسم تورو نوشتم

خدا می دونه که اسیر توست سرنوشتم(2)

                                      حسین من...(4)

آقا در کوی عشق تو دیوانه ام         آقا تو شمع و من به تو پروانه ام(2)

آقاجون من همیشه به عشق تو اسیرم

آرزومه آقاجون تو هیاتا بمیرم(2)

                                   حسین من...(4)

زمینه،خوانده شده توسط برادر بهمن مهدوی در هیات هفتگی عاشقان قمر بنی هاشم(ع)

کلب العباس(ع) بازدید : 45 پنجشنبه 05 بهمن 1391 نظرات (0)

شور

زمزمه ی هر شبم نوای یا کربلاست

دلم حسینیه روضه ی خونه ی خداست

فقط تو هیات خوشم زندگی یعنی همین

موقع سینه زنی بیا خدارو ببین

زندگیم فدات آقا           فدا بچه هات آقا

امام رضا قول داده        بیام کربلات آقا

                    کرببلا(4)

همه میدونن که من زندگیم این حضرته

یه عمریه تو نماز سرم روی تربته

تربت سلطان عشق دوای هر مشکله

چون که قدمگاهی از پای ابوفاضله

زندگیم فدات آقا              فدا بچه هات آقا

امام رضا قول داده           بیام کربلات آقا

                      کرببلا(4)

اسیر این پرچمم که تکیه گاه همه است

تا نوکر این درم جام تو دل فاطمه است

زنجیریه خونتم دلم زیر دینته

بهشت اون دنیا نیست بین الحرمینته

دلم با تو مانوسه             عاشق یه پابوسه

حواله ی کربلا                  دست شمس الشموسه

                    کرببلا(4)

 

کلب العباس(ع) بازدید : 69 پنجشنبه 05 بهمن 1391 نظرات (0)

 

مُردم ز بس که بر بدنت بوسه می زنم
بر کام خشک خنده زنت بوسه می زنم

بر زلف خون پر شکنت شانه می کشم

بر زخمهای دل شکنت بوسه می زنم

بوی تو می دهند دم دشنه ها ببین

بر نیزه های زخم،زنت بوسه می زنم

شاید لبی گشوده و بابا بخوانیم

قامت خمیده بر دهنت بوسه می زنم

هر سو دویده و تن تو جمع می کنم

بر تکه تکه های تنت بوسه می زنم

آرام تا به روی عبا می گذارمت

همراه عمه بر کفنت بوسه می زنم

ای خاک بر سرم که تو در خاک خفته ای

مردم ز بس که بر بدنت بوسه می زنم

کلب العباس(ع) بازدید : 46 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (0)

 

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی از فراقش سوختن

عشق یعنی سر به در آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی بنده فرمان شدن

عشق یعنی تا ابد رسوا شدن

عشق یعنی گم شدن در کوی دوست

عشق یعنی هر چه در دل آرزوست

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی یک تبسم یک نگاه

عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی قطره و در یا شدن

عشق یعنی پیش محبوبت بمیر

عشق یعنی از رضایش عمر گیر

عشق یعنی زندگی را بندگی

عشق یعنی بندگی آزادگی

کلب العباس(ع) بازدید : 43 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (0)

 

عاقبت کی سر شود اين انتظار؟

بر دل شوريده باز آيد قرار

در فراقش باغ دل همچون خزان

لاله ها چون لاله های داغدار

شکوه سازم از غم هجران او

يا ز دست روزگار کج مدار

ديده را گفتم که اندر هجر او

مثل باران بهاری خون ببار

کی شب هجران من آخر شود

تا ببينيم روی خورشيد نگار؟

آمد اين پاسخ، مگر تنها تويی

در هوای ديدنش چشم انتظار؟

کلب العباس(ع) بازدید : 42 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (0)

 

دلم دوباره خبر می دهد ظهور تورا

بدون فاصله حس میکنم حضور تورا

به من مگو که نرفته چگونه باز آید

مسیر جاده خبر می دهد عبور تورا

کدام آینه در این زمانه ناقص نیست

که خوب جلوه دهد انعکاس نور تورا

شبی به سینه طوفانی ام به صید ببیا

مگر که لمس کنم رشته های تور تورا

من از زیارت ناحیه خوب دانستم

شکسته است کسی شیشه غرور تو را

کلب العباس(ع) بازدید : 33 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (0)

 

دروغ گفته ام از دوریت شکسته دلم

ترک نخورده و انگار آهن است دلم

به شوق دیدن رویت نزد به دریا آه

کنار شهوت مردابی اش نشست دلم

میان سینه دلم بی تو مرده سنگ شده

بیا که سخت شبیه لحد شده است دلم

بیا شراب ترین عشق را نصیبم کن

که تا همیشه شود مست مست مست دلم

تعداد صفحات : 6

درباره ما
Profile Pic
کبوتران حرم عشق پیگاه مداحی ها و اشعار برادر بهمن مهدوی می باشد. در ضمن این پایگاه پایگاه اختصاصی ایشان نمی باشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرتون بیشتر چی توسایت بذاریم تا رضایتتون بیشتر شه؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 219
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 64
  • آی پی دیروز : 43
  • بازدید امروز : 387
  • باردید دیروز : 78
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 870
  • بازدید ماه : 1,718
  • بازدید سال : 9,218
  • بازدید کلی : 40,674
  • هیات عاشقان قمر بنی هاشم

    سلام بر شما شیفتگان ارباب بی کفن امیدوارم از مطالب لذت ببرید

    هیات عاشقان قمر بنی هاشم(ع)

    سلام

    امیدوارم مطالب سایت براتون همون چیزی باشه که می خواین

    حتما حتما حتما حتما نظر بدین

    التماس دعا

    یا علی

    ارتباط با برادر بهمن مهدوی

    با سلام...

    برای ارتباط و هماهنگی مجالس خود با برادر بهمن مهدوی از شماره زیر استفاده کنید:

    09362242362

    یا از این آدرس ایمیل استفاده کنید:

    bahmanmahdavi16@yahoo.com

    بهتر است از پیامک استفاده کنید

    امیدوارم از نفس ایشان بهره مند شوید...

    یاعلی